۲۴اردیبهشت۱۴۰۱
تظاهرات مردمی - آرشیو
«درد مشترک» بر آسمان ایران بال گسترده است. همهٔ زخمها، فریادها، دادخواهیها و خشمها، زخمهٔ خیزش و قیام و «ساختارشکنی» میزنند. هر تجمع کوچک و بزرگ، شعلهٔ نخستیناش، زبانهٔ ساختارشکن است که برای نمادهای دست اول نظام، کیفرخواست «مرگ» میطلبد.
اقتصاد فلج شدهٔ تحت مدیریت و سلطهٔ فاسدترین دولت تمامیتخواه تاریخ ایران، به روزهای زمینگیر شدن کامل و ایست عقربهٔ روزشمار آن گرفتار آمده است. کارد و خنجر خیانت خامنهای و کارگزاران رانتخوار نظام اشغالگر ولایی به کانون معیشت و زندگی [نان] رسیده است. «نان» در حاکمیت ولایت فقیه، دادخواه عمری جنایت و خیانت به ساحت اقتصاد و زندگی و کرامت انسانی شده است.
اتاق فکر حاکمیت ملایان با یک سیاست کشدار چندین ساله تا توانست کارد و خنجر گرانی و فقر و فاصلهٔ طبقاتی را به کانون معیشت و زندگی [نان] نزدیک کرد تا بهزعم خودش، فکر و تمرکز مردم را تسخیر کرده و توان برخاستن و خیزش و قیام را از آنها بگیرد. چند صباحی کرونا را هم خرج همین سیاست کرد؛ چرا که این یک استراتژی حسابشده برای زمینگیر کردن جامعهٔ ایران بوده است و ادامه دارد.
حالا کارد و خنجر تباهیساز رژیم ملایان از کانون معیشت و حیات، یعنی از حریم نان نمیتواند عبور کند و تعادل نظام هم برقرار باشد. دیگر هماوردی بود و نبود در میان است. این، کبریتی است که به مخزن خشم و دادخواهیِ انفجاریِ مردم ایران زده شده است. از این رو، ویژگیِ قیام و خیزش در این چند روز، این نمود برجسته را نمایان کرده است که هر تجمع و تحرک و خیزشی، در همان وهلهٔ نخست با فریاد «مرگ بر خامنهای»، «مرگ بر رئیسی» شروع میشود.
دیگر تمام پلها بین این جامعهٔ انفجاری با حاکمیت تباهیساز شکستهاند. دیگر نبرد میان دو جبهه است که سرنوشت را از این به بعد تعیینتکلیف خواهد کرد.
یک اصل جامعهشناسی میگوید: «هنگامی که بحرانهای اجتماعی به نقطهٔ بازگشتناپذیری میرسند و حد میگذرانند، نه اوضاع به گذشته برمیگردد و نه حاکمیت سیاسی و طبقهٔ حاکم میتواند کاری بکند؛ حتی اگر بخواهد».
اکنون مختصات جامعهٔ ایران و موقعیت حاکمیت اشغالگر ولایی ترجمان دقیق چنین اصلی شده است.
ویژگیِ برجستهٔ این مختصات، گواهی روشن میدهد که حاکمیت دیگر توان انجام هیچ مانور سیاسی و اقتصادی ندارد. دیگر حکومت سوگلی خامنهای با ریاست جلاد ۶۷، هیچ کاری از دستش برنمیآید و ادامهاش، اینپا و آنپا کردن بر روی بمب انفجاری جامعه است؛ چرا که بحرانهای اجتماعی میان جامعه و حاکمیت، حد گذرانده و از مهار خارج شدهاند.
از این به بعد، آنچه که دیگر این دست و آن دست کردن ندارد، جامعهٔیست هر دم «ساختارشکن» با دادن آدرس مستقیم خامنهای و رئیسی و تمامیت و کل نظام «الدنگ».
ستایش از آن خیزش و قیامی است که چشماندازش تعیینتکلیف با حاکمیت اشغالگران قرونوسطایی میباشد. زمینهٔ سراسریِ خیزشها و قیامهای این چند روز، دیریست که در خانهخانهٔ ایرانزمین فشرده شده است. زمینهٔ این خیزشها و قیامها همان سوختبار جنبش دادخواهی است که وسعت ناکرانمند آن، جبههیی را به عرض و طول جغرافیای ایرانزمین دربر میگیرد.
این روزها، روزها و لحظات رقم زدن سرنوشت آیندهٔ ایران است. در وصف جایگاه و قدرتاریخیاش، به این روزها و لحظات، «لحظهٔ تاریخی» میگویند. لحظهیی که نادر و شتابان است و پاسخ شایسته و بهموقع به الزامات آن میطلبد. بهترین نمونه، قبل و حین کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ است. آن روزها «لحظههای تاریخی» بودند که نیروهای جبهه مقابل دیکتاتور و استعمار، باید به مسئولیت ملی و انسانی و تاریخیشان عمل میکردند تا سرنوشت ایران به جانب استقلال و آزادی و دموکراسی رقم میخورد.
اکنون با تعیینتکلیف بودن جبهه مردم ایران در مقابل جبهه نظام ملایان، کاراترین سلاح سرنوشتساز، اتحاد و همبستگی ملی با خیزشها و قیامهای جاری و با کانونهای شورشی در این روزها است. عالیترین، کیفیترین و شایستهترین ستایش اینخیزشها و قیامها، پاسخ به چنین مسئولیت ملی و تاریخی و انسانی است. «لحظات تاریخی» و سرنوشتساز آینده ایرانزمین را دریابیم.
کنون خروش زندگی، به مرگ میدهد جواب
خجسته باد زندگی، خجسته باد انقلاب