۱۹بهمن۱۴۰۰
مسعود رجوی ـ ۲۲بهمن ۱۳۶۵
بازخوانی سرنوشت انقلاب در پیامهای رهبر مقاومت
بهمناسبت سالگرد انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران – ۲۲بهمن ۱۳۶۵
اگر نخواسته باشیم که «شاهی» که از در رفته از دروازهٔ «شیخ» فاتحانه باز گردد
و با حلول در کسوت شیخ قبای مذهب بپوشد و سلطنت دینی پیشه کند
میباید که با نفی بنیادین نظام ارتجاعی "شیخ"
آن انقلاب را تا انقلابی نوین تعمیق کنیم و ارتقاء بخشیم
حاصل این دو نفی (نفی شاه و شیخ) البته رهایی پایدار است
مسعود رجوی ـ ۲۲بهمن ۱۳۶۵
«راستی که خمینی شومترین ارمغان ارتجاعی و استعماری معاصر ماست. مأموریت تاریخی این شخص را میشود در یککلام، در خراب کردن انقلاب ضدسلطنتی بر سر نیروهای محرکهاش نیروهایی که آن انقلاب را به راه انداختند و به بند کشیدن مجدد انقلاب و اجتماعمان خلاصه کرد.
البته به یمن مجاهدت شهدا و اسرای انقلاب نوین ایران، این مأموریت ارتجاعی و ضدتاریخی خمینی خوشبختانه که قرین توفیق نبوده و نخواهد هم بود. میبینید که مأموریت و نقش ضدتاریخی خمینی این بوده است که آتشفشان گدازان انقلاب ضدسلطنتی را سرد و خاموش بکند و آن انقلاب را دقیقاً از همان نقطه ضعفش، بهاصطلاح از همان پاشنه آشیلش یعنی از نقطه ضعف رهبریکنندهاش، فقدان رهبری ذیصلاح به فساد بکشاند، به انهدام بکشاند و جامعه و تاریخ ما را به عقب برگرداند. اگر هم توانست حتی میهنمان را هم بپاشاند. بنابراین من امسال هم تکرار میکنم: در چنین سالروزی که یقیناً خمینی بزرگترین بلیه سیاسی و اجتماعی و مذهبی تاریخ ایران است، خلاصه بگویم: آزمایش "وجود"و"لاوجود" ایران و ایرانی است. که وجود برای ایران و ایرانی حق است یا لاوجود؟ بقا یا فنای فرهنگ و میهن و تاریخ و تمامیت کشور ما لاجرم به غلبه یا شکست ما در نبرد با این ارتجاع ضدتاریخی، مشروط است.
یعنی امروز مردم ایران درگیر سهمگینترین نبردها و پنجه در پنجهٔ درندهترین گرگهای تاریخ این سرزمیناند. دشمن، دشمنی که قدرت سیاسی و مذهبی و اقتصادی را تماماً در یک نقطه، در نقطه خمینی در چنگ گرفته و آن را صرف سرکوب خلق ما میکند.
اصلاً رمز و راز تاریخ معاصر ما همین است، فرجام همین مبارزه تاریخیست، مأموریت تاریخی خمینی بهدلیل شکست قطعی ایدئولوژیکیش، بهدلیل افشای داخلی و بینالمللیش، بهدلیل ضربات کاری استراتژیکی که از مقاومت دریافت کرده، به یمن خون شهدا، به یمن رنج و شکنج اسرا، به نتیجه نرسیده و حالا دیگر او بایستی گور خودش را گم بکند. راستی که این محنت عظیم، یعنی خمینی، تجربهٔ خمینی و بلای خمینی آزمایش بزرگ همین نسلی بود که خمینی کمر به انهدامش بسته بود. وقتی میگوییم انقلاب نوین ایران از همین جا، از همین ضرورت و از همین حتمیت سرچشمه میگیرد، اگر در ادامهٔ انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران که امروز سالروز آن هست نخواسته باشیم که شاهی که از در رفته از دروازه شیخ فاتحانه برگردد و با حلول در کسوت شیخ قبای مذهب هم بپوشد و سلطنت دینی پیشه بکند، میباید که با نفی بنیادین نظام ارتجاعی شیخ، آن انقلاب را، انقلاب ضد شاهی را، به انقلاب نوینی تعمیق کنیم و ارتقاء بدهیم، بعد حاصل این دو نفی، نفی شاه و نفی خمینی، البته رهایی پایدار است، آزادیست، با این تفاوت که آن یکی انقلاب، انقلاب ضدسلطنتی، بهخاطر کمبود خصیصهٔ آگاهی و سازمانیافتگی مثل یک اقیانوس خودجوش و پرخروش بود ولی بیسامان و بیسازمان، در سطح گسترش یافت، گسترش یافته بود. با گل آغاز کرد ولی سریعاً به گلوله کشید. ولی این یکی این یکی انقلاب، انقلاب نوین، اگر چه راه خیلی پر فراز و نشیبی طی کرده، اگر چه با گلوله آغاز کرده ولی اونچنان اعماق رو درنوردیده که بیتردید به گُل خواهد نشست و گُل خواهد داد، گُل صلح و آزادی در یک بهاران مستمر رهایی و ترقی. میتوانیم در مثل این یکی انقلاب را در قیاس با آن انقلاب ضدسلطنتی به خلقتی کبیر در مقابل یک تحول صغیر تشبیه کنیم
همونطوری که خمینی دنبالهٔ شاه، البته در ابعادی بهمراتب ضدمردمیتر و جنایتکارانهتر هست، انقلاب نوین ایران هم ادامهٔ تکاملی انقلاب ضدسلطنتیست در ابعادی بهمراتب عمیقتر و رشدیافتهتر، این دو تا رو در روی هم هستند. همهٔ سنتها و روشهای ضدمردمی و کشتارگرانه و سرکوبگرانه را خمینی از شاه به ارث برده و بعد در دورهٔ خودش همهٔ این روشها را به صد برابر افزایش داده و با دجالگری و دروغ به منتهای غلظت خودش رسانده، در مقابل، آن ارزشهای مردمی، آن روحیه صفا و یکرنگی، آن جوش و خروش انقلاب ضدسلطنتی هم محو نشده، ذوب نشده، آنها هم تمام و کمال در انقلاب نوین ایران گره خورده، رشدکرده، شکوفا شده، کیفاً ارتقاء پیدا کرده،
خمینی وقتی که حاکم نبود، هیچوقت در برابر شاه جهاد مسلحانه را نه فتوایش را داد و نه حکمش را داد. برای اینکه این امر، اگر میکرد این کار را از جهت ایدئولوژیک، از جهت سیاسی، از جهت تشکیلاتی، از جهت اقتصادی، اجتماعی و طبقاتی با ماهیت ارتجاعیش در تناقض بود. مهار اوضاع را سریعاً از دستش خارج میکرد، نمیتوانست این بلا را سر مردم ایران بیاورد. نمیتوانست آنجایی که هست بنشیند، و خمینی خوب میفهمید که در همان زمان شاه هم مبارزه مسلحانه در برابر رژیم شاه بهمثابه نفی تاریخی خودش یعنی امثال خمینی و همگنانش هم هست و مسلماً یگ نیرویی مثل مجاهدین را، به اتکای این طبقات تحت ستم جامعه میآورد رو، به قدرت میرساند. برای همین مخالف بود. اصلاً برجستهترین وجه اشتراک شاه و شیخ یعنی شاه و خمینی منظورم هست در همین جاست و الا این مبارزه مسلحانه انقلابی میآمد رسوبات و فضولات این شکلی جامعه را از صحنه کنار میزد، میشست و میبرد. دیگر نمیشد بعد از شاه همان روشها، همان کارها، همان چپاول و استثمار و شکنجه را در ابعاد خیلی خیلی بیشتر ادامه داد. امروز هم میانهبازها و فرصتطلبان سیاسی، وابستهها، دستنشاندهها، همه فرصتطلبان سیاسی، ضد انقلابیون برای این مبارزه مسلحانه را برای این همچنین فدای شجاعانه دلیرانه و پاکبازانه را مارک تروریسم میزنند که خوب میفهمند، بهطور روزمره دکونشان را تخته میکند». (پیام برادر مجاهد مسعود رجوی ۲۲بهمن ۱۳۶۵)