۲۲دی۱۴۰۰
خامنه و رئیسی جلاد
از یک جلاد بیسواد انتظار شعور و فرهنگ و مینیممهای دانش دیپلماسی داشتن مانند شن پختن است! آخوند ابراهیم رئیسی سوژهای است که هر روز پای این حقیقت غیرقابل تشکیک را سفت و محکمتر میکند!
البته در نظام آخوندی مشکل با «آموزش» کفتاران هار بیت ولایت حل نمیشود. اگر چنین بود که خامنهای نیاز به دخالت مستقیم و هزینه کردن برای جراحی نظام و قلع قمع مدعیان و سهمخواهان نداشت تا یکی مانند جلاد۶۷ را به کرسی ریاست بچسباند.
اما خامنهای به تقلید از پیر کفتار جماران چنین آموخته است که تنها با تکیه به جنایت و ترور و تهدید و ارعاب خطوط سیاسیاش را پیش ببرد؛ بنابراین جنایتکار سوگلی خودش، رئیسی جلاد را بهترین گزینه برای رهایی از بنبست استراتژیک خود یافته است!
گفتمان ترور!
در دومین سالگشت هلاکت پاسدار تروریست قاسم سلیمانی، رئیسجمهور باسمهای آخوندها تعارف را کنار گذاشت و علناً رئیسجمهور پیشین یک کشور را به ترور تهدید کرد! چنین اقدامی حتی در کشورهایی که درگیر جنگ نظامی مستقیم و اعلام شده هستند هم اگر نه بیسابقه، دست کم «کم سابقه» است!
البته نظام پلید ولایت در طول عمر ننگیناش در عمل اثبات کرده که برای رسیدن به اهداف شوماش از ترور و انفجار و حتی کشتار گروهی شهروندان غیرنظامی هیچ ابایی ندارد. حدود ۵۰۰ اقدام تروریستی از سوی این نظام تنها در خارج از مرزهای کشور صورت گرفته است (تروریسم جمهوری اسلامی- ایران پدیا) که برخی منجر به تلفات جمعی یا فردی شده و تعدادی نیز لو رفته یا نافرجام بوده است. اما پرسش اینجاست که اگر قرار بر ترور است، مانند تمامی آن صدها عملیات تروریستی دیگر باید بیسر و صدا انجام میشد، پس این یکی چرا باید پیشاپیش اعلام شود؟!
پاسخ صد البته روشن است؛ رژیم آخوندی تلاش دارد فارغ از اینکه امکان چنین جنایتی را دارد یا نه، پیشاپیش بهزعم خود «نان» آن را بخورد و مزدوران خودش را با آن تغذیه و شارژ روحی کند. بهخصوص که «حلوا حلوا کردن» وعدهٔ «انتقام سخت» هلاکت سلیمانی جلاد، نتوانسته است کام مزدوران لرزان داخلی و خارجی نظام را شیرین کند. بنابراین خامنهای از یکسو پالان قاطر رئیسی را سفت و محکم کرد و او را به میدان تاراند؛ از سوی دیگر هم پیشاپیش به تمامی عمله و اکرهٔ بیت و نانخوران سپاه سایبری و قلم به مزدان رسانهیی نظام بسیج داد تا با «گرد و خاک حداکثری» حول تهدیدهای رئیسی جلاد، چند روزی باتریهای قلوب وارفتگان نظام را شارژ کنند! بنابراین توئیتها زدند و قلمها فرسودند و خودشان زیر مقالات خودشان هم کامنتها دادند و احساس قدرت کردند!
«هر چه زده بودند پرید!»
ولایت معاشان بیتالعنکبوت نظام که در سرخوشی و نشئگی پس از «قدرتنمایی!» جلاد۶۷ در پوست خود نمیگنجیدند و در اوهام خویش بقچهٔ سفر به حسینیهٔ کاخسفید میپیچیدند، ناگهان چنان سیلی سنگینی از مردم ایران خوردند که به تاسی از ولیفقیهشان «هر چه زده بودند پرید!»
در ۱۵ دیماه ۱۴۰۰، تنها چند ساعت پس از نصب مجسمه غول آسای پاسدار جنایتکار سلیمانی در شهرکرد که با آب و تاب بسیار هم رسانهیی شده بود، و تنها ۲روز پس از دود و دم رئیسی جلاد در تهدیدهای تروریستیاش، کانونهای قهرمان شورشی با به آتش کشیدن آن، چنان سیلی بر بناگوش نظام نواختند که صدای زوزهشان در همه دنیا شنیده شد.
خبر کوتاه بود و جذاب برای مردم ایران و سوزناک برای دشمن مردم! «مجسمه تازه نصب شدهٔ پاسدار سلیمانی در آتش کانونهای شورشی سوخت!» هنوز به صبح نرسیده، تمامی صفحات اجتماعی در اینترنت از واکنشها و استقبال مردم ایران، و صد البته زوزههای کفتاران ولایی لبریز شده بود! نمایندهٔ مستقیم خامنهای در شهر کرد از فرط غیظ به لکنت افتاده بود و نهایتاً مجسمه را به تمامی، بهمثابه «آش با جاش» از جا کندند و بردند تا این سند شجاعت مردمی جلوی چشم خلق الله نباشد!
سایبریون و رسانههای تحتامر «منویات ولایت» هم که هنوز مدهوش از دود و دم تروریستی رئیسی جلاد بودند، به ناگزیر به صحنههای مجازی و حقیقی شتافتند تا اثرات این سیلی آبدار را از صورت عمود فرتوت خیمهٔ نظام بزدایند. اما در همین میانه برخی از خودشان هم مدعی درآمدند که «اصلا در این اوضاع بیپولی، چرا باید پول بیتالمال خرج چنین کارهایی شود که آبرویمان هم برود! آن هم در شهری که مردم بیش از تندیس، نیازمند ساختن پلی بر روی رودخانه برای تسهیل رفت و آمدشان هستند!»
«قاچ زین را بچسب؛ اسب سواری پیشکش!»
ضرب شست شجاعانهٔ کانونهای شورشی و مردم ایران که آتش زدن عکس و مجسمههای سران نظام برایشان رفتهرفته به یک «عادت» تبدیل شده، نشان از تضاد آشتیناپذیر میان مردم ستمدیدهٔ ایران با مزدوران حکومت غارتگر آخوندی دارد.
خامنهای که جلاد سوگلیاش را بهمثابه عروسک خیمه شب بازی به قصد ارعاب و نمایش قدرت پوشالی فرستاده بود، روشنترین و رساترین پیام را از مردم ایران دریافت کرد که «قاچ زین را بچسب، اسب سواری پیشکش!»