۲۱دی۱۴۰۰
سخن روز
«... مرگ در کشور ما خیلی ارزان و در دسترس است!».
این بخشی از یکی از اشعار بکتاش آبتین است. شاعری که بهجرم نوشتن برای زندگی، آزادی و اعتراض به «مرگ ارزان و در دسترس» در ایران آخوندزده و بهویژه بهخاطر تسلیم نشدن بهآخوندها بهبند کشیده شد و حتی وقتی در اوج بیماری سخت باید بهبیمارستان میرفت، دژخیمان با غل و زنجیر او را روانهٔ مرگ کردند.
زندانی سیاسی بکتاش آبتین که روز ۱۸دی در اسارت دژخیمان جان باخت، جدیدترین قربانی قتلهای زنجیرهیی آخوندها است. جنایتی که از دههٔ ۱۳۷۰ آغاز شد و همچنان تا امروز ادامه یافته است، موجی از نفرت اجتماعی و بینالمللی علیه رژیم آخوندی را در پی داشت. تا جاییکه در روز خاکسپاری آبتین در امامزاده عبدالله شهر ری، مردم فریاد زدند «مرگ بر ظالمین» و «درود بر آبتین».
همزمان در زندان اوین زندانیان و همبندیهای آبتین، بیاعتنا به تهدید پاسداران خامنهای تجمع کردند و شعار «مرگ بر خامنهای» و «مرگ بر دیکتاتور» سر دادند.
همچنین مردم در برابر بیمارستان ساسان، در حالیکه مأموران سرکوبگر خامنهای در وحشت از گسترش این حرکت، بیمارستان را محاصره کرده بودند، بهیاد آبتین شمع روشن کردند.
خامنهای و نظام تبهکارش تلاش میکنند با قتلهای زنجیرهای صداها و قلمهایی را که تسلیم سیاستهای پلشت سانسور و مجیزگویی آنها نمیشوند و از آزادی و حق مردم میگویند، خاموش کنند و بشکنند. اما همانطور که قتل ستار بهشتی اکنون ۹سال است گریبان خامنهای و مافیای آدمکش او را گرفته و مردم ایران دادخواه خون او هستند، هنوز چند روز از جان باختن آبتین، بهعنوان آخرین قربانی قتلهای زنجیرهیی نگذشته، دادخواهی خون او آغاز شده است.
تا جاییکه درون رژیم هم نگرانی از پیامدهای اجتماعی این جنایت بالا گرفت و نوشتند: «کجای دنیا زندانی عقیدتی» را «با غل و زنجیر به بیمارستان منتقل میکنند؟» و نسبت به افزایش باز هم بیشتر نفرت عمومی از نظام هشدار دادند «والله که این رفتارها و تنگ نظریها یک نتیجه بیشتر ندارد و آن بیشتر شدن فاصله میان حاکمیت و مردم است» (روزنامهٔ حکومتی مستقل-۲۰دی).
اما یک نویسنده که سلاحش تنها قلم اوست، مانند ستار و آبتین، چه خطری برای رژیم دارند که بهحکم آخوندها باید کشته شوند؟ این نظام با این همه ادعای «قدرقدرتی!»، بود و نبودش به چه مویی بند است که نیش «قلم» هم آن را تهدید میکند؟
اینکه رژیم حتی تحمل قلمی علیه خود را ندارد، از نشانههای شکنندگی یک دیکتاتوری است. اما پارادوکس رژیم این است که از یکطرف با این قتلها میخواهد صداها را خاموش کند، اما بهخاطر حضور نیرومند جنبش دادخواهی، هر جنایت، از جمله قتل آبتین، بهسرعت موجی از دادخواهی دیگر را آغاز میکند و با جنبش دادخواهی شهیدان قتلعام ۶۷، شهدای آبان۹۸، جانباختگان هواپیمای اوکراینی و دیگر جنایات رژیم پیوند میخورد.
اما حقیقت مهمترِ این جنایت آشکار، نمود این است که این دیکتاتوری قرونوسطایی هیچگونه مخالفت اصیلی را برنمیتابد؛ حتی بهصورت شعر و نوشته. آشکار شدن این حقیقت رسواگر کسانی است که بهاصطلاح مبارزه مسالمتآمیز و اعتراضات مدنی را در برابر این رژیم وحشی تبلیغ میکنند. اما پاسخ این جماعت را همان جوانانی دادند که در خاکسپاری آبتین فریاد زدند: «مرگ بر دیکتاتور» و «آمدهایم بجنگیم، بجنگ تا بجنگیم».