۲۲آذر۱۴۰۰
قیام آبان
خامنهای و باند وابسته به او، در برداشتن گامهای اولیه برای تشکیل «دولت جوان حزباللهی»! چنین القا میکردند که گویا جراحی اصلاحطلبان قلابی از ساختار قدرت، اقدامی در راستای تحکیم و تثبیت نظام است. آنها با هوا کردن فیلی به نام «گام دوم انقلاب»! در پی شکلدهی به «دولت اسلامی»، «جامعهٔ اسلامی»، و سپس «تمدن اسلامی» بودند!
این مالیوخولیای برخاسته از یک ذهن علیل، کپیبرداری ناشیانهیی از کتاب «بهسوی تمدن بزرگ» شاه است. پوستر تهیه شده برای این سوداپردازی نیز بیارتباط با آن نیست. شگفتا که «رئیس بزرگ ارتشداران» نیز در وانفسای حکومت خود چنین سوداهایی را در سر میپخت.
نگاهی دوباره به جراحی بزرگ
جراحی و بهدورافکنی اصلاحطلبان قلابی از اندام نظام ولایت فقیه را نباید فقط ناشی از پیامدهای یک جنگ قدرت دید. تا آنجا که به این طیف مشاطهگر ولایت فقیه بازمیگردد تا واپسیندم از مجیزگویی و کارچاقکنی برای خامنهای و استغاثه برای شراکت در قدرت از یکسو و از سوی دیگر کینهورزی نسبت به براندازان بازنمیایستند. جراحی آنها از قدرت تنها گزینهٔ نظام ولایت فقیه برای گام نهادن به این مرحله بود؛ مرحلهیی که در آن موقعیت انقلابی جامعه به تکامل رسیده و شرایط مستعد قیام و سرنگونی است. فهم این موضوع ما را به نتایج بعدی راهنمون میشود. یعنی به این نکته پیخواهیم برد که این جراحی از سر قدرت و برای غنیسازی آن نبوده است، در حکم قطع دست و پای قانقاریازده برای حفظ اندامهای حیاتی مانند قلب و مغز بوده است. انتصاب ابراهیم رئیسی با آن سابقهٔ ننگین به منصب ریاست جمهوری، دستچین کردن و گردآوردن سرسپردهترین مهرهها در مجلس ارتجاع و گماردن اژهیی در قوه قضاییه، اضطرار خامنهای را برای حفظ نظام در برابر خطر عاجل قیامهای مردمی نشان میدهد. گامهای بعدی مانند سپردن وزارتخانهها به فرماندهان سپاه پاسداران و تعیین استاندریهای مهم از همین عناصر و سپس طرح تقویت نیروی انتظامی و افزودن به بودجهٔ سپاه پاسداران این واقعیت را تأیید میکند.
بلوغ قطببندیها
با تکامل موقعیت انقلابی در جامعه، قطببندیها نیز به بلوغ میرسند. اکنون تحولات سیاسی در ایران بین دو قطب تعیینکننده زیر رقم میخورد:
۱ـ نظام ولایت فقیه با تمام باندها و دم و دمبالچههای وابسته به آن اعم از اصلاحطلب یا اصولگرا و لابیهای خارجهنشین و تمام طیفهایی که با هر رنگ و لعاب و اتیکت، به «البته این رژیم» معتقد هستند و در نهایت ورژنی از آن را تبلیغ میکنند.
۲ـ نیروهای معتقد و وفادار به سرنگونی تمامیت نظام ولایت فقیه و قائل به یک جمهوری دمکراتیک. براندازی اصل ولایت فقیه، همان راهبردی است که سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت از چهار دهه پیش آن را بنیان نهاده و اکنون با کانونهای شورشی در حال پیشبرد آن هستند.
این قطببندی که با قیام آبان ۹۸ و دیگر قیامها سال به سال تکامل پیدا کرده، سبب شده است که اعتراضات اجتماعی به سمت کفهٴ براندازی نیل پیدا کند. احمد زیدآبادی، یکی از اصلاحطلبان قلابی به این واقعیت اینگونه اعتراف میکند:
«با اینکه مردم بیایند و بهطور مدنی و مسالمتآمیز مطالباتشان را مطرح کنند و اعمال فشار مدنی کنند مخالف نیستم من با چیزی که مخالفم این است که اولاً گروههای سیاسی بخواهند نمایندگی این اقشاری که بهدلیلی ناراضیاند را برعهده بگیرند و هوس سازماندهی داشته باشند.
من میگویم اصلاً توان این کار وجود ندارد شما احزاب اصلاحطلب را نگاه کنید دو قدم آن طرفتر از دفتر حزب نفوذ ندارند و توان تشکیلاتی ندارند. به مجرد اینکه در این حوزهها فعال شوند این خواست اجتماعی مدنی را بهسرعت امنیتی و سیاسی میکنند. در جاهایی هم که اجازه برخی تجمعات داده میشود بهدلیل مدنی بودن و خودجوش بودن آنهاست. این مسائل اصلاً در اختیار و عهده ما نیست. اکثریت مردم دیگر به اصلاحطلبان اعتمادی ندارند و اینها اصلاً توان تشکیلاتی هم ندارند. اینها هم اگر بخواهند امنیتی شوند، صاحب زیاد پیدا کرده و اصلاً نوبت به من و تاجزاده نمیرسد» (مستقل. ۲۲آذر ۱۴۰۰).
بنبست نظام ولایت فقیه
اظهارات زیدآبادی، یک اعتراف آشکار به پایان تاریخ مصرف باند شیاد و موجسوار موسوم به اصلاحطلبی در موقعیت انقلابی است. طبیعی است که در این فضا، نیروی اصلی صحنه مجاهدین و کانونهای شورشی هستند که هم تشکیلات دارند، هم اهل خطرکردن، ایستادگی و قیمت دادن هستند. از قضا وقتی شرایط خطیر میشود و اعتراضات اجتماعی به نقاط حساس میرسد، نیروهای اصیل و ماندگار از مدعیان بازشناخته میشوند.
بنبست این باند، بازتابندهٔ بنبست کل نظام ولایت فقیه است. انقباض هر چه بیشتر نظام ولایت فقیه و میلیتاریزه شدن آن نتیجهٔ معکوس بهدنبال دارد. زیرا این رژیم در موقعیت انقلابی، نه میتواند بر موج اعتراضات اجتماعی سوار شود و آن را به نفع خود مصادره یا منفعل نماید و نه دست باز برای سرکوب آنها دارد. تجربهٔ سلسله خیزشهای اخیر نشان میدهد که سرکوب در موقعیت انقلابی، اگر چه ممکن است در مقاطع کوتاه مدت اعتراضات را پراکنده کند ولی به عاملی برای گر گرفتن پردامنهتر آنها تبدیل میشود.