۳دی۱۴۰۰
سخن روز
روز پنجشنبه (۲دی) معلمان آگاه میهنمان در یک خیزش سراسری از پیش اعلام شده در بیش از ۱۰۰شهر میهن، به خیابانها آمدند و بر ترفندها و فریبکاریها و تهدید و ارعاب خامنهای مهر باطل زدند.
دو روز پس از خیزش سراسری ۲۲آذر معلمان، مجلس ارتجاع با دستپاچگی لایحهٔ رتبهبندی معلمان را با فریبکاری و سرهمبندی تصویب کرد و پاسدار قالیباف گفت: «معلمان مطمئن باشند که دغدغهٔ اول مجموعهٔ حاکمیت، معلمان هستند!» (۲۴ آذر). اما فردای آن روز معلمان در همدان شعار دادند «اجرای رتبهبندی، بدون سرهم بندی!» (۲۵ آذر) و اینگونه ترفند و فریب «مجموعهٔ حاکمیت» غارتگر آخوندی را نقش برآب کردند.
رژیم که پیشاپیش خطر را حس کرده بود، تلاش کرد با شیوهٔ ارعاب و ایجاد جو خفقان، جلو خیزش معلمان در روز پنجشنبه را بگیرد. از شب قبل دادستانی رژیم در برخی شهرها با ارسال پیامک مردم و معلمان را از هر گونه تجمع برحذر داشت و نسبت بهپیامدهای آن هشدار داد. از صبح پنجشنبه نیز در بسیاری از شهرها، مانند تهران و مشهد، نیروهای سرکوبگر، گارد ویژه و بسیجیها را متر به متر در خیابانها و گلوگاهها گماشت؛ اما ساعتی بعد خروش معلمان و مردم و دانشآموزان پیوسته بهآنها بود که فضای رعب آخوندها را در هم شکست. معلمان با فریاد: «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، «معلم میمیرد ذلت نمیپذیرد»، «معلم بپا خیز برای رفع تبعیض»، «فرهنگی داد بزن حقتو فریاد بزن» نشان دادند قدرت و پتانسیل جامعهٔ آکنده از خشم، بسا فراتر از زور فریب و ارعاب است. وقتی هم نیروهای سرکوبگر خامنهای با باتون و گاز فلفل بهمعلمان یورش میبردند، معلمان با خروش «بیشرف، بیشرف» آنها را عقب میراندند و همنوا با مردمی که به آنها پیوسته بودند میخروشیدند: «نترسید نترسید ما همه با هم هستیم» و با شعار «فقط کف خیابون، بهدست میاد حقمون»، تنها راهٍ ستاندن حق غارتشدهٔ خود را نشان میدادند.
اینگونه، علاوه بر طرحهای فریب، تلاش خامنهای برای ایجاد رعب و ترویج فضای خفقان، که نوعی سرکوب بیهزینه است نیز شکست خورد. روشن است که خامنهای میداند هر گونه سرکوب عریان و حملهٔ شدید بهمردم و اقشار بهجان آمده، برای جمع کردن تظاهراتها و خیزشها، مانند بنزین بر روی آتش خشم مردم عمل میکند و شعارهای «مرگ بر خامنهای» و رادیکال شدن بیشازپیش خیزشها را در پی خواهد داشت.
این همان بنبست سرکوبی است که خامنهای و رژیم در آن گرفتار هستند. در جامعهیی که میزان نفرت از حاکمان ستمگر در نقطهٔ اوج است و شرایط انقلابی از هر جهت بر این جامعه حاکم است، اگر دیکتاتور سرکوب نکند، باعث گسترش خیزشها و اتحاد هر چه بیشتر اقشار بهجان آمده میشود که در ادامه بهقیامی همگانی و سراسری منجر خواهد شد؛ اگر هم سرکوب عریان کند، بهدست خود آتش بر انبار باروت میاندازد و جامعهٔ عاصی را بهسمت رادیکالیسم هر چه بیشتر سوق میدهد که حتی فکر کردن بهآن، برای دیکتاتور کابوس است.
رژیم این وضعیت را بهتازگی در اصفهان تجربه کرد. آنجا که تلاش کرد با ترفند و کارهای ایذایی، از گسترش اعتراض کشاورزان جلوگیری کند، اما پس از مدت کوتاهی شاهد خیزش دهها هزار نفره در اصفهان شد که بهسرعت به شهرکرد هم سرایت کرد؛ هفتهٔ بعد هم که با شلیک گلولههای جنگی و ساچمهیی تلاش کرد اعتراضات را جمع کند، خیزش اصفهان بهقیامی آتشین با شعارهای «مرگ بر خامنهای» و «این همه لشکر آمده، بهجنگ رهبر آمده» تبدیل شد و سرکردگان سپاه با وحشت از وجود سلاح جنگی و کوکتلمولوتف حرف زدند.
این مختصات جامعهٔ ایران است. جامعهیی که از فریب و ارعاب دیکتاتور عبور کرده و چشمانداز نیز گسترش هر چه بیشتر اعتراضات و خیزشها را نشان میدهد که در نقطهای بهقیامی سراسری و آتشین بالغ خواهد شد.