۳آذر۱۴۰۰
تظاهرات ایرانیان آزاده در استکهلم در برابر دادگاه دژخیم حمید نوری
ایدئولوژی و نظام دژخیمپرور
حمید نوری، در دادگاه استکهلم با سناریویی مضحک و بنا شده بر شارلاتانیسم و پشتهماندازی به دفاع از جنایتهایش پرداخت. این سناریوی تهیه شده از سوی وزارت بدنام، به آیینهیی برای شناخت هر چه بیشتر نظام ولایت فقیه و ایدئولوژی بنیادگرایانهیی تبدیل شد که در خباثت خمینی و سپس خامنهای متبلور شده است. خمینی یکبار جرثومهٔ این اندیشه را در یک پاراگراف بیان کرده بود. درندهخویی نهادینه شده در اظهارات او چنان تکاندهنده است که سالیان دراز مثال زدنی و قابل استناد خواهد بود:
«آدم گاهی درست نمیشود مگر اینکه ببرند و داغ کنند تا درست بشود. با اشخاصی که برخلاف این هستند آنها را بکشید و بزنید، حبس کنید» (رادیو حکومتی. ۱۴بهمن ۶۳).
این اندیشه نسبت به انسان با کمی اختلاف در رنگ و لعاب درست مانند اندیشهیی است که هیتلر در مورد انسانها داشت و به گردانندگان اردوگاههای مرگ خود آن چنین سفارش میکرد:
«با آدمها مانند لجن رفتار کنید تا آنها واقعاً لجن شوند».
لرزش دست و پای یک دژخیم
در چنین عفونتزار چنین طرز تفکر و سیستمی است که آدمخوارانی مانند رئیسی، گیلانی، لاجوردی، رئیسی، پورمحمدی، نیزی، مقیسهیی، داوود رحمانی و حمید نوری از تخم جنایت سر برمیآورند.
حمید نوری به گویاترین شکل اعتراف کرد که تفالهیی از همان ایدئولوژی و سیستمی است که خمینی واضع آن بود. این اعتراف کار دادگاه را ساده میکند. او نشان داد که همجنس با شقیترین جلاد دستآموز خمینی (اسدالله لاجوردی)، سرشناسترین عضو هیأت مرگ (ابراهیم رئیسی) و نفر شمارهٔ ۲ تمام جنایتهای نظام ولایت فقیه (قاسم سلیمانی) است و با بردهشدن نام آنها دست و پایش شروع به لرزیدن میکند.
«به خمینی در این دادگاه جسارت شد به رئیسی جسارت شد اینجا بود که من عکسالعمل نشان دادم به سردار بزرگ اسلام حاج قاسم سلیمانی جسارت شد. دنیای سنگینی روی سر من خراب شد هنگامی که به ایشون جسارت شد شما نمیدانید بمن چه گذشت در این دادگاه تمام دست و پای من شروع کرد به لرزیدن» (از اظهارات حمید نوری در دادگاه استکهلم). .
این اعتراف تأییدی بر این واقعیت است که با محاکمهٔ این مرگآشام، تمامیت نظام ولایت فقیه و آمران و عاملان قتلعام به محاکمه کشیده شدهاند.
انکار قتلعام۶۷، مانند انکار هولوکاست
لازم است تصریح کنیم که یادآوری انتساب این دژخیم به نظام قتلعام بهمعنی مبرا بودن او از مسئولیتهای فردی و جنایتهای ارتکابی نیست؛ جنایتهایی که شاهدان و شاکیان دادگاه طی روزها و ماههای متوالی به آن گواهی دادند؛ زیرا بهقول هانا آرنت: «چون وقتی همه گناهکار باشند، در واقع هیچکس گناهکار نیست»... او بهطور مشخص باید پاسخگوی نقش خود در جنایت علیه بشریت و نسلکشی زندانیان سیاسی در تابستان۶۷ باشد.
درست در این نقطه است که او این جنایت را «یک نمایشنامه و یک داستان خیالی و توهمی و پوشالی دروغین، غیرواقعی ساختگی و جعلی» میخواند تا از زیر بار تبعات آن شانه خالی کند. انکار قتلعام ۶۷ از سوی این دژخیم راهرو و اتاق مرگ چندان عجیب نیست. نظام ولایت فقیه برای اینکه بتواند دست باز در نسلکشی مخالفانش داشته باشد، بارها «هولوکاست» را زیر سؤال برده و رقم کشتهشدگان در این قتلعام تاریخی را غیرواقعی عنوان کرده است. خامنهای بارها هولوکاست را «افسانه»! نامیده است:
«در یک کشوری کسی به افسانهٔ هولوکاست اعتراض میکند، میگوید من قبول ندارم؛ او را زندان میاندازند، محکومش میکنند که چرا یک حادثهٔ پنداریِ تاریخی را انکار میکنی! حالا گیرم پنداری هم نباشد - واقعی باشد - خیلی خوب، انکار یک حادثهٔ واقعیِ تاریخی مگر جرم است؟ اگر برای کسی روشن نشد، ثابت نشد و او انکار کرد یا حتی در آن تردید کرد، او را بیندازند زندان!» (سایت خامنهای. ۱۸اسفند۹۰)
حمید نوری در سناریوی تهیه شده از سوی وزارت بدنام تا آنجا پیش میرود که از بیخ و بن منکر زندانی بهنام گوهردشت میشود.
«زندانی در ایران بهنام گوهردشت نداریم این یک جعل تاریخیه این یک دروغه واقعیت نداره».
این حرف او چقدر این جملهیی را به ذهن متبادر میکند که سردمداران رژیم مکرر آن را بهکار بردهاند:
«ما در ایران زندانی سیاسی نداریم». !
دادگاه ادامه دارد
این دژخیم گمان میکند نه در یک دادگاه بینالمللی بلکه در سال۶۷ و در پشت دیوارهای بتونی گوهردشت و در راهرو مرگ قرار دارد و میتواند با دفن مخفیانهٔ اجساد در گورهای دستجمعی و پاک کردن آثار جنایت، قتلعام۶۷ و حتی وجود زندان گوهردشت را هم منکر شود. چنین اظهاراتی چنتهٔ خالی و البته وقاحت خمینیگونهٔ او را اثبات میکند. معلوم است دفاع جانانهٔ شاهدان قتلعام و تأثیر عمیق آن بر افکار عمومی، دژخیم گرفتار شده و سناریوسازان نظام قتلعام را دچار گاوگیجه نموده است.
دادگاه ادامه دارد. این نخستین واکنش هیستریک به اسناد متقن شاهدان است. علاوه بر دست و پای حمید نوری، دست و پاهای دیگرانی (خامنهای و رئیسی) باید به لرزه درآیند. ناگفتههای بسیاری از جنایت هنوز بازگو نشدهاند و باید بازگو شوند.