۲۴آبان۱۴۰۰
دادخواهی شهیدان - تظاهرات حامیان مقاومت در استکهلم سوئد
موضوع داغ روز ایران، دادخواهی است. اکنون ایرانزمین به جبهههای نبرد تاریخیِ دادخواهی پای نهاده است.
گواهیِ اصغر مهدیزاده در دادگاه دورس، پردههایی را از دامنه و عمق جنایت قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ برداشت که هر شنوندهیی را به حیرت واداشت. مراحل گواهی وی هر چه پیش میرفت، ابعاد حیرتانگیز درندهخوییِ نهفته در کلمات فتوای خمینی بیشتر آشکار میشد. بهراستی سرنوشت آزادی در یک میهن، با چه کلماتی از یک فتوا رقم زده شده است که در صفات درندهخوترین حیوانات هم یافت نمیشود.
نکاتی چند در گواهیِ اصغر مهدیزاده نهفته است که باید بازگشوده شوند تا اهمیت این گواهیها که این روزها در لندن و آلبانی ـ اشرف۳ ـ جریان دارند، درک شود.
اکنون ۳۳سال از قتلعام ۶۷ میگذرد و این گواهیها برای میلیونها ایرانی و حتی برای بسیاری از مجاهدین، جدید و ناشنیده هستند. نمونههای گواهیِ اصغر مهدیزاده حتی در کتابهای خاطرات زندان هم جستهوگریخته مورد اشاره واقع شده است.
این گواهیها بار دیگر بهخاطرات ایرانیان تلنگر میزنند تا دریابند که چه ناگفتهها و نانوشتهها در خانهخانهٔ ایرانزمین نهفته هستند که باید بازگشوده و بازنوشته شوند. واقعیت این است که این گواهیها بخشی اندک از تمام واقعیات قتلعام ۶۷ هستند. وقتی این بخش اندک، چنین حیرتانگیز و شوکآور است، باید یقین کرد که بخشهای بیشتر این جنایت قرن، در خانهخانهٔ ایرانیان هست. بیتردید اسناد ملی افشاگر و روشنگر میزان جنایات نهفته در کلمات فتوای خمینی، بهوسعت تمام ایران هستند. از این رو اکثریت مردم ایران که این گواهیها را از آلبانی و اشرف۳ و لندن میشنوند و میخوانند، بازتاب کلمات و صداهای مشاهدات خودشان را دریافت میکنند.
نکتهٔ قابل توجه در گواهیِ اصغر مهدیزاده و دیگر شاهدان که این روزها میشنویمشان، این واقعیت است که هنوز باید آثار فراگیر فتوای خمینی کاوش شود. بهراستی چند هزار زندانی سیاسی در داخل و خارج کشور باید گواهی دهند تا وسعت و زوایای جنایت فتوای خمینی، ترجمه واقعی شود؟
نکتهٔ قابل توجه دیگر در این گواهیها، ضرورت فراتر رفتن از واقعهٔ خاص قتلعام ۶۷ است. این قتلعام، خلقالساعه نبود. از فردای ۳۰خرداد ۶۰ خمینی با داسهای دستانش مثل لاجوردی و گیلانی، سریال قتلعام را در زندانها اجرا میکرد. بنابراین باید تصور نمود که چه حجمی عظیم و شگفتانگیز از گواهی و شهادت در خاطر و ضمیر زندانیان دههٔ ۶۰ متراکم شده است. اینها یک تاریخ از پایداری بینظیر نسلی شیفتهٔ آزادی را در نهفت خود دارند که اگر به تکلم و به قلم آیند، چونان رها کردن توفندگیِ اقیانوسی به جانب آمران و عاملان ۴۳سال جنایت در هیأت نظام اسلامی آخوندی است. این است دامنههای قتلعام ۶۷ که این گواهیها جویبارهایی از آناند. این است رهنمود این گواهیها که تلنگر بر زبانها و قلمها میزند تا مسئولیت ملی و انسانیِ دادخواهی را چراغی فراراه نجات ایرانزمین از اشغالگران ولایی و واضعان قتلعام بگذاریم.
این گواهیها یک تذکر را هم یادآوری میکنند و آن اینکه اعضا و هواداران مقاومت ایران با گذشت بیش از ۳۳سال از قتلعام ۶۷، هنوز ابعاد آن را نشکافتهاند، ننوشتهاند، ثبت نکردهاند و تمام دروازههای نبرد تاریخیِ دادخواهی را نگشودهاند. اکنون این ضرورت در کسوت یک مسئولیت ملی رخ نموده است.