۱۹مهر۱۴۰۰
اپوزیسیونهای قلابی
بسیار شنیدهایم که اضداد خط براندازی و سخنگویان و لابیهای اپوزیسیونهای فیک و دستساز نظام ولایت فقیه میگویند: «رژیم جمهوری اسلامی آلترناتیو ندارد»! یا» قیامهای کور مردم ایران فاقد رهبری است»!
آنها بهگونهیی پیچیدهتر این خط را تبلیغ میکنند که «اگر این حاکمیت برانداخته شود، از کجا معلوم به عقب برنگردیم و وضع بدتر از قبل نشود». ! شاه رفت، رژیمی که آمد صد مدار بدتر از آن بود. آنها حتی مدافع «امنیت سیاه» از نوع رضاخانیاش نیز هستند و برای امنیتی که در نتیجهٔ از بین رفتن نهادهای پلیسی نظام حاکم زیر سؤال خواهد رفت، اشک تمساح میریزند. منشوری که ارائه میکنند از هر جانب که به آن بنگریم یک پیام در آن میبینم: «چشم دوختن به کورسوی لرزان تغییر احتمالی از درون همین حاکمیت»؛ یعنی در یککلام «حفظ وضع موجود».
آنها میگویند بخش تأثیرگذاری از مردم براندازی را تنها گزینهٔ نمیبینند؛ زیرا هزینهٔ آن بالاست و از خشونتورزی گریزی نیست. معلوم نیست با بذل این هزینه، تضمینی برای پیروزی باشد. «هنوز خاطرات روانگزای انقلاب۵۷ و جنگ هشت ساله تأثیرات تشویشانگیز خود را بر اذهان مردم از دست نداده است». !
نوع دجالگرانهتر تئوری حفظ وضع موجود، میگوید: «جامعهٔ امروز ایران اتمیزه شده است»؛ به این معنا که روحیهٔ فداکاری، همبستگی و بذل خود برای دیگران که لازمهٔ یک قیام فراگیر است در آن وجود ندارد. مردم از انقلاب خسته شدهاند و ماکزیمم تلاش آنها این است که زندگی روزمرهٔ خود را با بهدست آوردن لقمهیی بخور و نمیر سپری کنند و خود را از کانون تنشها بهدور نگهدارند.
تئوری دیگر این است که این رژیم بحرانزی و تنشآفرین است و حیات خود را مدیون این ویژگی میباشد؛ چه بسا خود نیز بحرانزاست و بحرانهای لازم را برای ادامهٔ بقا میآفریند. بنابراین نباید به بحرانهای درونی آن امید بست و تصور کرد که با این بحرانها از بین میرود.
این تئوریها و خشتمالان این نوع تئوریها، عامدانه به خط قرمز سقوط نظام ولایت فقیه نزدیک نمیشوند اگر گاه ناپرهیزی کنند و در این باب سخنی بر زبان برانند، احتمال سقوط این رژیم را به عواملی مانند کودتا، دخالت نظامی آمریکا، مرگ خامنهای و... مشروط میکنند.
ماحصل اینکه اگر از اپوزیسیون فیک بپرسیم با این نسخههای پیچیده که مضمون آنها «نمیتوان و نباید» است، راهکار نهایی چیست و چه باید کرد؟ میگویند راهکار، براندازی این رژیم نیست. لازمهٔ ایجاد یک جامعهٔ دمکراتیک، چشم دوختن به شکلگیری یک جامعهٔ مدنی از طرق مسالمتآمیز است. تا این فرهنگسازی صورت نگیرد، هستهٔ سخت ولایت فقیه باقی میماند و نیروی برانداز آن نیز با نام و عنوان دیگر همان رویه را دنبال میکند.
برآمد و محصول این تئوریبافیهای مشعشع از سوی اپوزیسیونهای فیک، چیزی جز ترویج ناامیدی، پاسیویسم، تندادن به نظام آدمخواران ولایی، دست روی دست گذاشتن ذلیلانه و چشم دوختن به پالسها بسامدهای موهوم از جوانب مجهول نیست.
این نوع نظرگاهها حتی استحقاق آن را نیز ندارند که خوشبینانهترین شق «اپورتونیسم راستروانه» و در بدبینانهترین «کانفورمیسم» (همشکلی و همنوایی) با پروپاگاندای دولتی نامیده شوند؛ بلکه درست آن است که بگوییم این تئوریها از نشخوارگاههای ولایی تولید و روانهٔ بازار سیاست میشود. هدف از تولید و ترویج آنها ایجاد شبهه، بدگمانی، بیاعتمادی و گمراهسازی نسلهای شیفتهٔ قیام و انقلاب است. حکم خزه و جلبک را دارند که در ماندآبها رشد میکند و به دست و پا میپیچد تا مانع حرکت و پیشرفت شود.
باطلکنندهٔ این تئوریهای دستساز و تخمیرشده در کارگاههای ترشیسازی نظام ولایی تأکید بر مرزسرخ عبورناپذیر بین مردم و مقاومت ایران با استبداد دینی است؛ مرزسرخی که از ۳۰خرداد ۶۰ ترسیم شده و براندازان نظام ولایی را در یکطرف و مدافعان وضع موجود و البته همین رژیم را با هر باندرول و ادعا و تئوری در طرف دیگر قرار میدهد.
برای تشخیص سره از ناسره نیازی نیست در جدول مندلیف تئوریهای گوناگون غرق شویم و رنگ و لعاب آلآمد آنها ما را فریفته ساخته و از راه بهدر نماید. در مواجهه با آنها باید سؤال کرد:
آیا به سرنگونی این رژیم با تمام باندهای آن اعتقاد دارید یا نه؟ خود را در طیف براندازان میبینید یا رتوش همین حکومت را تبلیغ میکنید.
قیام و انقلاب از یک دیالکتیک متقن اجتماعی پیروی میکند و نشأتگرفته از حرکت تاریخ بهعنوان یک پدیدهٔ علمی و قانونمند است. نگاه علمی به ما میگوید که جامعهٔ ایران امروز بسا بیشتر از دیروز در وضعیت انقلابی بهسر میبرد و استعداد قیامآفرینی دارد. شاهد گویای این ادعا شکلگیری قیامهای بزرگ مانند قیام۸۸، ۹۶ و ۹۸ بوده است. حکومتشوندگان این حکومت را نمیخواهند و حکومتکنندگان دیگر قادر به حفظ حکومت نیستند.
اگر جامعهٔ ایران اتمیزه بود، قیام۹۸ با بیش از ۱۵۰۰ جانباختهٔ قهرمان آن چگونه میتوانست انفجار همبستگی و همدردی مردم ایران را با قیامآفرینان به نمایش بگذارد؟
بدون براندازی یا حرکت در مسیر براندازی استبداد دینی ـ بهعنوان نخستین مانع آزادیهای دمکراتیک ـ چگونه میتوان از پاگیری جامعهٔ مدنی و فرهنگسازی در زمینهٔ دموکراسی سخن گفت؟!
مردم از قیام و انقلاب خسته نشدهاند، خستگی و روحیهباختگی از آن نظام ولایت فقیه و تئوریسازان اپوزیسیوننمای آن است. حق دارند خسته، فرسوده و گسیخته و گسسته باشند؛ زیرا نتوانستهاند با دار و درفش و زندان شور آزادیخواهی و شعور ایجاد دگرگونی بنیادین را به زانو در بیاورند. آنها رفتنی هستند و باید بروند.
اگر کسی حتی یک لحظه دلش برای ایران و آزادی سوخته باشد، حتی یک لحظه در براندازی اهریمنان عمامه بهسر درنگ نخواهد کرد.