۳۰مهر۱۴۰۰
سخن روز
روزی سردار موسی خیابانی گفت: «ممکن است ما را بکشید، ممکن است ما را زندانی بکنید؛ اما نه، مجاهدین از بین رفتنی نیستند!».
از آغاز مقاومت انقلابی علیه دیکتاتوری آخوندی در روز ۳۰خرداد ۱۳۶۰ تاکنون، هر روز این سالیان، اثبات این حقیقت بوده است.
روز ۲۸مهر، داوود رحمانی، همدست لاجوردی و سردژخیم شکنجهگاه قزلحصار در دهه۶۰، سازنده محفظههای قفس و قبر برای شکنجه زندانیان سیاسی بهویژه زنان، بهدرک واصل شد. یک دژخیم جنایتکار که همهٔ مرزهای شقاوت و دنائت را درنوردیده و از هیچ جنایتی در مورد زندانیان مجاهد و مبارز از جمله اختراع شکنجههایی مانند قفس، قبر، سلاخی کردن، هتک حرمت زنان زندانی و... فروگذار نمیکرد.
میوهٔ زهرآگین ایدئولوژی پلید خمینی در وجود عناصری مانند داوود رحمانی بروز مادی پیدا کرده و بهنهایت خود میرسید. او و دیگر دژخیمان دست پروردهٔ خمینی تلاش میکردند با حد اکثر شقاوت و سبعیت مجاهدین را درهم بشکنند، نابود کنند و اثری از آنها باقی نگذارند.
حاج داوود دژخیم صراحتاً و بهکرات میگفت چنان میکنیم که مجاهدین در زندان یا دیوانه شوند یا تواب و خائن و این البته یک تهدید صرف نبود، خطی بود که لاجوردی در اوین و حاج داوود در قزلحصار با آنچه در توان داشتند، میکوشیدند آن را بهنتیجه برسانند.
در آن جهنم خون و جنون، اما اکثریت قاطع مجاهدین سر موضع آرمانی خود ماندند. پیکرهای مجاهدین زندانی زیر دستگاه سلاخی داوود رحمانی و لاجوردی تکهتکه میگشت؛ اما آرمان و هویت مجاهد خلق نهتنها خش برنمیداشت، بلکه هر چه محکمتر و خالصتر و درخشانتر میگردید. تا آنجا که خمینی مستأصل، عاجز و درهم شکسته در نبرد با آرمان مجاهدین، رو بهقتلعام آورد. در همان قتلعام هم ۳۰هزار مجاهد سربدار شدند، اما تکبهتک بر هویت خود بهعنوان «مجاهد خلق» در برابر هیأت مرگ رئیسی و سایر دژخیمان خمینی پای فشردند. آری، در این صحنهٔ رویارویی تاریخی، باز هم این خمینی بود که خوار و شکستخورده و ملعون تاریخ شد و این آرمان و راه و منش مجاهدین بود که ماند و پویا، بالنده و آیندهدار گردید.
در سالها و دهههای بعد هم باز آرمان مجاهدین در بوتهٔ آزمایش قرار گرفت و در کشاکش مهیبترین طوفانهای سیاسی محک خورد و بار دیگر ماندگاری آن بهاثبات رسید. در جریان جنگ عراق که مجاهدین هیچ نقشی در آن نداشتند، خامنهای با همدستی استعمار، ۱۲دولت را در برابر مجاهدین قرار داد. قرارگاههای مجاهدین آماج سنگینترین بمبارانها توسط قدرتها و ابر قدرتها قرار گرفتند، ارتش آزادیبخش خلعسلاح شد، ۱۴سال حبس خانگی در اشرف و لیبرتی با هدف نابودی مجاهدین در دستور کار قرار گرفت و مجدانه پیگیری شد؛ فرماندهان نظامی آمریکا بهروشنی به مجاهدین میگفتند که هدف ما فروپاشی نرم سازمان شماست و دیپلماتهای ارشد مانند جیمز جفری، سفیر آمریکا در عراق از مجاهدین میخواستند خودشان را منحل کنند وگرنه محکومند توسط عوامل رژیم نابود شوند؛ اما مجاهدین با پایداری پرشکوه و پافشاری بر اصول، آرمان و تشکیلاتشان، از همهٔ این آتشها و فتنهها عبور کردند و ماندند و بالنده و آبدیدهتر شدنند.
حملات وحشیانهٔ ۶ و ۷مرداد ۸۸ و ۱۹فروردین ۹۰ و ۱۰شهریور۹۵ در اشرف و موشکبارانهای پیاپی و سنگین لیبرتی که همه با هدف نابودی مجاهدین صورت میگرفت، باز هم کارساز نشد و آرمان، سازمان و تشکیلات مجاهدین ماند و قدرتمندتر، پولادینتر و بیشکافتر گردید.
آری، ۵۷سال است شاه با ساواک و دژخیمانش و خمینی با لاجوردی و داوود رحمانی و هزار و یک اقدام نظامی و توطئه و همدستی با استعمار، از هیچ اقدامی برای نابودی مجاهدین دریغ نکردند؛ اما آرمان و سازمان مجاهدین خلق ایران نهتنها ماند، بلکه امروز بالندگیش در گسترش روزافزون کانونهای شورشی، در پیوستن گستردهٔ آگاهترین و شجاعترین دختران و پسران شورشی بهاین سازمان و آرمان هر چه بیشتر نمود پیدا میکند.
علت همان است که سردار خیابانی در همان اولین ماههای پس از انقلاب سلطنتی و هنگامی که نقشههای شوم خمینی برای نابودی مجاهدین پیوسته نمایانتر میشد گفت: «ممکن است ما را بکشید، ممکن است ما را زندانی بکنید؛ اما نه، مجاهدین از بین رفتنی نیستند! این فکر باقی ماندنی است، چون حق است. این فکر جای خودش را در جامعه و تاریخ باز خواهد کرد. این پرچم اگر هم امروز از دست ما بیفتد، دست دیگری حتماً آن را برخواهد گرفت!».