۳آبان۱۴۰۰
مریم رجوی
مریم رجوی: اسلام دموکراتیک ضد زنستیزی و آنتیتز بنیادگرایی
کنفرانس اسلام زنان و برابری ـ ۵شهریور ۱۳۸۴
«… امروز موج فزایندهٴ تروریسم و کشتار و ویرانگری بنیادگرایی اسلامی، خطر آن برای جامعه بشری را بههمگان نشان میدهد. اما تهدیدی که از جانب آن متوجه زنان و دستاوردهای جنبش برابری شده بهمراتب بزرگتر است و پیآمد وخیمی برای کل جامعه بشری دربر دارد. زیرا مسیر پیشروی این نیروی ارتجاعی در بنیادهای ایدئولوژیکی آن، از زنستیزی میگذرد.
این بلای شوم از حدود سه دهه پیش تأثیر ویرانگر خود را بر هستی اجتماعی و سیاسی تمام مردم ایران و بهویژه زنان وارد کرده و در سالهای اخیر سایر کشورهای اسلامی را در نوردیده است. بنیادگرایی برای تحمیل و تحکیم خود گستردهترین و ضدانسانیترین شیوههای سرکوبی عمومی و زنستیزی را بهکار میبرد. این جریان برای زن ارزش انسانی قائل نیست. از نظر اقتصادی و اجتماعی رسماً زنان را نصف مردان اعلام میکند و در پهنهٴ سیاسی صلاحیت زنان را در امر رهبری، حاکمیت و قضاوت، مطلقاً نفی کرده است.
مرتجعان حاکم بر ایران که منشأ بنیادگرایی اسلامی هستند، با برقراری مناسبات شنیعی نظیر مجاز شمردن چند همسری یا رواج ازدواج موقت، در عمل بازار فحشا را شکل داده و زن ستمزده را قربانی کردهاند. آپارتاید جنسی نیز سرکوبی زنان و انواع تبعیضها نسبت به آنان را سیستماتیک کرده است.
سؤال اساسی در مورد این ستمهای فاجعهبار این است که هدف بنیادگرایان از بهکار بستن آن چیست؟ آیا میخواهند برداشت ارتجاعی خود از اسلام را جا بیندازند؟
تجربه ایران در دوران حکومت آخوندها بهروشنی نشان میدهد که هدف اصلی آنها حفظ حکومت بوده و هست. زنستیزی دینامیسم سرکوبی عمومی برای بقای استبداد مذهبی است.
اما در جبهه مقابل این سیستم قرونوسطایی، تجربه شایان توجهی وجود دارد که اعتقاد اسلام به آرمان برابری را در عمل ثابت کرده است. این تجربه عبارت است از تجربه جنبش مقاومت ایران.
زنان پیشتاز مقاومت ایران که در یک جنبش آزادیبخش خطیرترین مسئولیتها را برعهده گرفتهاند، از اسلام معتقد به برابری یعنی اسلام دموکراتیک الهام گرفتهاند. آنها توانستهاند جنبشی را در برابر وحشیترین دیکتاتوری مذهبی در این دوران هدایت کنند. آنها توانستهاند بر طلسم ضعیفگی زن غلبه کنند و نه تنها زنان بلکه مردان را نیز از قید و بندهای استثماری رها کنند. آنها توانستهاند راه شکست بنیادگرایان حاکم بر ایران را باز کنند.
این تجربه دستاوردهای پرشماری دارد. اما فشرده آن این است که پاسخ کارساز در برابر بنیادگرایی، همانا اسلام دموکراتیک است…
دینامیسم قرآن
بنیادگرایان با دگماتیسم مذهبی و برداشت متحجر از دین، شناخته میشوند و بیشترین حاصل کارشان زنستیزی کینهتوزانه است. آنها ارزشهای آرمانی یا اصول پایه را به عمد با برخی تاکتیکهای عملی که در تجربه اسلامی متناسب با ظرفیت تاریخی آن دوران به کار بسته شده، قاطی و مشتبه کردهاند.
… در اسلام دموکراتیک این ترفندها و هر گونه برداشت متحجّر از قرآن و اسلام نفی میشود. قرآن در سوره آل عمران آیهٴ 7 تصریح میکند که آیات قرآن بر دو دستهاند: محکم و متشابه. آیات محکم آیاتی است که اساساً پایههای اعتقادی اسلام را تشکیل میدهد و شامل محتوا و مبانی فلسفی، جهانشناسانه و انسانشناسانهٴ اسلام است. اما آیات متشابه که اساساً مربوط به احکام و روشهای زندگی روزمره میشود، به هیچوجه دگم نیست، بلکه در هرزمان با پایبندی به همان روح و محتوای یکتاپرستانه، برای پیشرفتهای بشری و مقتضیات اجتماعی راه باز میکند والا به شریعت جامد و بیفایدهیی تبدیل خواهد شد…
حاکمیت مردم
بهرسمیتشناختن جایگاه مردم در حاکمیت جزء پایههای تفکر اسلامی است. اما درست در همین نقطه، یکی از اساسیترین تفاوتهای میان اسلام دموکراتیک و بنیادگرایی اسلامی سرباز میکند که تلقی نسبت به حکومت، سیاست و قانونگذاری است. بنیادگرایان قوانینی را که بر زندگی اجتماعی و سیاسی کنونی حاکم میکنند، بهمثابه آنچه از جانب خدا تعیینشده وانمود میکنند و از اینرو تبعیت مطلق از آن را الزامی میدانند. کسی هم که بهعنوان ولیفقیه رهبری جامعه را برعهده میگیرد، نمایندهٴ خدا محسوب میشود که از اختیارات نامحدود و خدشهناپذیر برخوردار است و در برابر جامعه پاسخگو نیست. بنیادگرایی مردم را صغار و بیاختیار تلقی میکند، جایی برای انتخاب آزادانهٴ آنان باقی نمیگذارد و اصل مسئولیت انسان را نفی میکند. این تفکر چنان که در تجربه ایران مشاهده کردیم، وقتی که به حاکمیت میرسد، از راه نرسیده یک استبداد مذهبی خونریز برقرار میسازد.
اما در اسلام دموکراتیک اصل اساسی این است حاکمیت از آن مردم است. و آنها هستند که قانونگذاری میکنند.
… از اینرو تنظیم مناسبات اجتماعی و سیاسی بهخود انسان واگذار شده که با الهام از همان ارزشها به آن دست میزند…
برابری و یگانگی
تفاوت اساسی دیگر اسلام دموکراتیک با بنیادگرایی، مسألهٴ بهرهکشی انسان از انسان است. بنیادگرایان اسلامی در اعتقادات خود انواع تبعیضها و نابرابریها و از جمله نابرابری میان زن و مرد را بهنام اسلام تئوریزه کردهاند که مبنای آن پذیرش بهرهکشی است.
حال آن که اسلام دموکراتیک به توحید و نفی بهرهکشی معتقد است و آرمان آن تحقق برابری و رهایی از هر گونه تبعیض و اسارت است. قرآن در سورهٴ حدید فلسفهٴ برانگیختن همهٴ پیامبران را برقراری عدالت و قسط میداند.
… واقعیت تاریخی اسلام و متون دینی اسلامی و از همه مهمتر، نص قرآن، مدافع عدالت بهطور عام و مدافع برابری برای زنان بهطور خاص است…
مریم رجوی- کنفرانس همبستگی نمایندگان پارلمان اردن با مقاومت ایران- ۱۷اسفند ۱۳۹۲
«… آنها بمب را برای حفظ حکومت لرزان خود میخواهند که در بحران سرنگونی است. بههمین منظور، به یک مانور شیادانه رو آوردهاند تا در ازای برخی انعطافهای محدود، فشار تحریمها را از روی خود بردارند و برنامه اتمی خود را حفظ کنند…».
مریم رجوی -کنفرانس بینالمللی در رابطه با ایران در پارلمان اروپا- ۲۳فروردین ۱۳۹۳
... دولتهای غرب باید بر اوراق کردن سایتهای اتمی و توقف غنیسازی اورانیوم، پافشاری کنند. من هشدار میدهم که هر گونه امتیاز و سازش از جانب دولتهای غرب، ملاها را به بمب میرساند.
همچنین از جانب مردم و مقاومت ایران تأکید میکنم که دولتهای غرب نباید حقوقبشر و آزادی و مقاومت ایران را قربانی مذاکرات و روابط خود با فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران کنند. آنها باید از قطعنامه سوم آوریل پارلمان اروپا پیروی کنند که گفته است: «موضوع حقوقبشر در ایران، بخشی از چارچوب سیاست آینده و روابط دوجانبهٴ اتحادیه اروپا و رژیم ایران است…».
مریم رجوی ـ گردهمایی «همه برای آزادی» - ۶تیر ۱۳۹۳
«… من ۱۱سال پیش گفتم که خطر سلطه رژیم آخوندها بر عراق، صد بار بیشتر از خطر اتمی است و این اثبات شد. حالا زهر از دست دادن عراق برای آخوندها، صد بار کشندهتر از زهر اتمی است».
گردهمایی بهمناسبت ماه رمضان - ۴مرداد ۱۳۹۳ - پاریس
مریم رجوی: «… از سه دهه پیش، رودرروی اسلام پناهی فریبکارانه خمینی، مسعود رجوی، پرچم اسلام دموکراتیک را برافراشت و نشان داد که آموزههای قرآن و اسلام در همه عرصهها با ولایتفقیه مغایر است.
او نشان داد که هر چه از جنس استبداد و تحمیل است، با روح قرآن بیگانه است. چرا که اسلام دین آزادی است.
با همین درک از اسلام، مقاومت ایران بهویژه مجاهدین، ایده خلافت و امپراطوری اسلامی را که خمینی علمدار آن بوده است، یک رویکرد قرون وسطایی، توسعهطلبانه و جنگافروزانه دانسته و در سه دهه اخیر پیوسته نخستین افشاگر آن بوده است. با همین درک، ما از جدایی دین و دولت و از اصل آزادی مذهب دفاع میکنیم.
آخوندها با تفسیرهای تحریفآمیز از آیات قرآن، با احادیث جعلی، با حربه فتوا و با زور و ارعاب، یک دین دولتی برقرار کردهاند. اما اسلام دین آزادی است.
ویضع عنهم اصرهم والاغلال الّتی کانت علیهم. (سوره اعراف- آیه ۱۵۷)
اسلام آمده است که زنجیرها را از دست و پای مردم باز کند. آمده است که قفلها را از زبانها باز کند. و اندیشهها را آزاد سازد.
الّذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه (سوره زمر- آیه ۱۷)
بله، اسلام آمده است که آدمی را در حریت و کرامت به اوج برساند. پس این دین حنیف کجا و افراطیگری و آیین خشونت و ترور تحت نام اسلام کجا؟ اسلام کجا و قتل خودسرانه و آزار مردم به بهانه اجرای احکام شریعت کجا؟
اسلام کجا و سرکوب زنان و تحمیل پوشش اجباری به آنها کجا؟ اسلام کجا و تخریب مساجد و غارت اموال عمومی کجا؟ مگر سورههای قرآن با نام رحمان و رحیم آغاز نمیشود؟
پس چرا آیین توحش خود را اسلام نامیدهاید؟
وای بر دینفروشان حاکم و وای بر همه آنها که دست و پا بریدن و چشم از حدقه درآوردن و سنگسار را از خمینی آموختهاند. زیرا به همان جاهلیتی بازگشتهاند که محمد (ص) برای امحای آن برانگیخته شد.
وای بر آخوندهای حاکم بر ایران که دست جوانان محروم و گرسنه را بهخاطر سرقت قوت لایموت قطع میکنند اما همدستان خود را در چپاول عظیم ثروت ایران آزاد گذاشتهاند.
وای به شما که دین پاک خدا را وسیله قدرت پرستی کردهاید. وای بر کسانی که در مقابل بدترین فجایع این رژیم، رضایتمندانه سکوت میکنند و وای برآنها که وقتی ملتهای ما را با قتلعام و بمباران و شلاق و اختناق قلع و قمع میکنند کلامی بر زبان نمیآورند. راستی که روح اسلام از این شرعیات قدرتپرستانه بیزار است.
اسلام همچنین آمده است که مدارا و صلح و همزیستی را میان نژادها، اقوام و مذاهب و ادیان گوناگون برقرار کند.
قل یا أهل الکتاب تعالوا الی کلمةٍ سواءٍ بیننا و بینکم. (سوره آل عمران ـ آیه ۶۴)
و آنچه اصل شمرده میشود، عمل صالح است، خواه از پیروان این دین باشد یا آن دین. (سوره بقره- آیه ۶۲)
پس این فرقهگرایی مذهبی و این جنگ شیعه و سنی که خمینیگرایی محض است، چه ربطی به حقیقت اسلام دارد؟
در عراق اهل سنت را از حقوق سیاسی و اجتماعیشان محروم کردهاند و در داخل ایران عده زیادی از هموطنان اهل سنت ما را زندانی یا اعدام کردهاند. هماکنون دهها نفر از آنها در زندانهای خامنهای تحت حکم اعدام قرار دارند.
اما رودر روی این رژیم، ما این کلام درخشان علی (ع) را پیشاروی خود داریم که به مالک اشتر گفت: مردم دو دستهاند یا با تو برادر دینیاند یا در آفرینش مانند تو هستند.
ما رودر روی این رژیم، اهل سنت را خواهران و برادران گرامی خود میدانیم. آنها چه در ایران، چه در عراق، باید از حقوق سیاسی و اجتماعی متساوی از جمله حق مشارکت برابر در حاکمیت برخوردار باشند. و صلح و آزادی و دموکراسی در سراسر این منطقه در گرو رعایت حقوق آنها و پیروان سایر مذاهب و ادیان است.
به نام یک زن مسلمان و همصدا با همه آنها که از پیام حقیقی اسلام یعنی رحمت و آزادی دفاع میکنند، اعلام میکنم که از نظر ما هر چیزی که بر اجبار و اکراه و تحمیل بنا شده باشد، اسلام نیست. پیام اخص اسلام آزادی است.
بله پیام اسلام آزادی است نه بردگی دینی،
پیام اسلام آزادی است نه بردگی جنسی،
پیام اسلام آزادی مقاومت ایران و در محور آن مجاهدین خلق ایران با یک ایستادگی است نه فاشیسم و دیکتاتوری.
… مقاومت ایران و در محور آن مجاهدین خلق ایران با یک ایستادگی بینظیر، بیشترین بها را در مقابله با افراطیگری، بنیادگرایی، جنگافروزی و خونریزی تحت نام اسلام پرداخته است. این انگیزه اصلی آخوندها در کشتار و قتلعام آنها و کارزار عظیم و بیوقفه دروغپردازی و شیطانسازی علیه این مقاومت است.
با این همه از جانب مقاومت ایران میگویم که ما مفتخریم که در زمانهیی که منطقه و کل جهان را، بلای خشونت و تخریب و افراطیگری با نقاب مذهب تیره و تار کرده است، در صف مقدم نبرد با آنها هستیم.
بله، یک جریان سازمانیافته معتقد به اسلام راستین وجود دارد. جنبشی که آماده فداکاری و قیمت دادن برای این نبرد است و توانسته با پایداری خود رایت اسلام روشنا و بردبار را در برابر بنیادگرایی و تاریکاندیشی و توحش به اهتزاز درآورد.
راستی اگر این جنبش نبود، و اگر چنین راهحل و الگوی سمتدهندهیی را مسعود از روز اول به وجود نیاورده بود، منطقه خاورمیانه باید صد برابر بیش از این قیمت میداد. ایستادگی در مقابل هیولای بنیادگرایی و بانکدار جهانی تروریسم که برای سلاح اتمی خیز برداشته، البته بسیار سهمگین است. اما خوشبختانه پیشرفت ملتها و جنبش آنها برای آزادی بهخصوص در ایران، به این ضرورت تاریخی پاسخ داده است. مجاهدان آزادی در لیبرتی، امروز پیشتازان این نبردند و قیمت سنگین این رویارویی را پرداختهاند…».
گردهمایی در روز جهانی زن ـ اسفند ۱۳۹۲
مریم رجوی: «… آن دیو تاریکی و پلیدی که از نابرابری حیات میگیرد و دائماً ستم و تبعیض تولید میکند، بنیادگرایی اسلامی است که قلبش در تهران تحت حاکمیت آخوندها میتپد.
آخوندها، گلههای سپاه پاسداران را به سوریه فرستادهاند، آنها گروههای دستساز خود از لبنان و عراق و دیگر کشورها را تحت عنوان شیعه یا سنی، برای کشتار مردم سوریه اعزام میکنند و درصدند انقلاب مردم سوریه را منحرف کرده و از بین ببرند.
رژیم ولایتفقیه به همراه بشار اسد، مسئول کشتار 140هزار تن از زنان و مردان و کودکان مظلوم سوری است.
همچنانکه بمباران و کشتار شهروندان بیدفاع عراق، از رمادی و فلوجه تا بغداد و موصل و دیالی و حله، تحت فرماندهی سپاه قدس توسط نیروهای عراقی صورت میگیرد. در لبنان و فلسطین و یمن و پاکستان و افغانستان نیز سرنوشت و حیات سیاسی و اجتماعی مردم این کشورها، گروگان تروریسم و بنیادگرایی شده است و کمتر کشوری در خاورمیانه و جهان اسلام است که از تحریکات و ترور این رژیم در امان مانده باشد. کما اینکه صلح و امنیت جهان را با تلاش برای ساختن بمب اتمی به خطر انداخته است.
در حقیقت آخوندها بهخاطر ضعف و تزلزل رژیمشان، به جنگافروزی و تروریسم در منطقه روی آوردهاند و اگر زنستیزی ـ کما اینکه صدور ارتجاع و تبعیض دینی ـ از سیاستهای این رژیم کنار گذاشته شود، نظام ولایتفقیه فرو میریزد. به همین دلیل نه خاتمی و نه روحانی که به نمایش اصلاحطلبی و اعتدال رو آوردهاند، هیچکدام به کاهش ستم و سرکوب علیه زنان ایران نزدیک نمیشوند. زیرا چنین کاری آغاز نفی رژیم است. به همین دلیل، همان لوایحی را که پاسدار احمدینژاد برای تشدید نابرابری علیه زنان به مجلس آخوندها داده بود، حالا آخوند روحانی آن را بهعنوان قانون ابلاغ میکند.
میگویند ایران تحت حاکمیت آخوندها امالقرای بنیادگرایی است. ولی ما میگوییم به پشتوانه سابقه مبارزاتی و فکری و فرهنگی مردم ایران، و به اتکای مبارزات مجاهدین خلق، ایران، کانون رهایی از بنیادگرایی و در عینحال کانون رهایی زنان و نیل به آرمان برابری است و این چشمانداز تابناکی است که زنان ایران آن را محقق میکنند. این شایستگی را در کهکشانی از زنان شهید و پیشتاز میتوان دید.
کنوانسیون سراسری ایرانیان ـ پاریس ـ ۱۹بهمن ۱۳۹۲
مریم رجوی: ما در پی دموکراسی هستیم، یک دموکراسی بر اساس آزادی، برابری و جدایی دین از دولت. آزادیهای فردی برای همگان، کثرتگرایی، لغو حکم اعدام و حقوق برابر زنان، از جمله برابری در آزادیها و حقوق اساسی، برابری در مقابل قانون، برابری اقتصادی، برابری در خانواده و برخورداری از انتخاب آزادانه در همه زمینهها، از جمله آزادی انتخاب پوشش، و با تأکید بر مشارکت فعال و برابر زنان در رهبری سیاسی جامعه.
ما خواهان نظم تازهیی هستیم. و بر آنیم که این نظم کهنه و ارتجاعی را از اساس واژگون کنیم. بر این اساس ما باز هم تجدید پیمان میکنیم. تجدید پیمان برای گسترش نبرد تا روزی که از بردگی جنسی، بردگی طبقاتی و بردگی دینی اثری نباشد.
رژیم خمینی منشأ بنیادگرایی
… انقلاب ضدسلطنتی یکی از بزرگترین تحولات نیمه دوم قرن بیستم بود؛ انقلابی که میتوانست الگوی جنبش دموکراسی در منطقه باشد. اما مهیبترین و مخربترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران، خمینی و همدستانش، با سوار شدن بر امواج این انقلاب و با سوءاستفاده از احساسات مذهبی مسلمانان، استقرار یک امپراتوری شیطانی تحت نام اسلام را در دستور قرار داد و با حمایت همهجانبه و با رهبری مستقیم این رژیم، بنیادگرایی در سایر کشورها، به سرعت به تهدید مبرم همه منطقه تبدیل شد و در موقعیت جایگزین دیکتاتوریها قرار گرفت. در نتیجه، ملتها محکوم به آن شدند که یا به ادامه اسارت تحت یک دیکتاتوری تن بدهند یا بهچنگال اهریمن ارتجاع و تروریسم بیفتند.
این هدف تجاوزکارانه، علاوه بر انگیزههای توسعهطلبانه، تکیهگاهی برای حفظ نظام آخوندی بود که مطلقاً ظرفیت پاسخگویی به نیازهای جامعه ایران را نداشت.
در کشور ما، از آغاز حاکمیت خمینی و آخوندها، مسعود به صراحت هشدار داد که تهدید اصلی انقلاب ایران، ارتجاع مذهبی است و بر مرز عبورناپذیر بین اسلام حقیقی و دموکراتیک با دعاوی ارتجاعی آخوندها تحت نام اسلام تأکید کرد.
به همین خاطر، مجاهدین از همان ابتدا، نقش تعیینکنندهیی در آگاه کردن مردم و فاصلهگرفتن سریع آنها از رژیم حاکم، ایفا کردند. کما اینکه به دیکتاتوری دینی اجازه ندادند که رؤیای امپراتوری اسلامی را محقق کند. همچنان که در سه سال اخیر، آخوندها قادر نشدند الگوی ارتجاعی خود را به ملتهای بهپاخاسته در تونس و مصر و لیبی و سایر کشورها تحمیل کنند؛ اگر چه دخالتهای زیادی در این کشورها کرده و میکنند. در نتیجه، امروز کشاکش بزرگی بین بنیادگرایی و دموکراسی، در سراسر منطقه در جریان است.
متأسفانه قدرتهای غربی در تحولات اخیر منطقه، عمدتاً در طرف جریانهای مرتجع و بنیادگرا قرار داشتهاند. همچنانکه در دو قرن گذشته در ایران، همواره در عمل در کنار دیکتاتورها و آخوندهای مرتجع ایستادهاند؛ مانند حمایت از آخوند کاشانی علیه دولت ملی دکتر مصدق. در حال حاضر نیز، در عراق و مصر، تحت باندرول دموکراسی، در دفاع از ضددموکراتیکترین جریانها، با رژیم ایران همجبهه شدهاند. و در سوریه عملاً دیکتاتوری حاکم را با همه جنایاتش پذیرفتهاند.
آری، منطقه ما قیمت گزافی در مقابله با حاکمیت مرتجعین پرداخته و میپردازد. ولی بیتردید، یک بهار بزرگ و یک رنسانس ضدبنیادگرایی در این قسمت از جهان، توسط مردم آگاه در حال شکوفایی است و ما پیشاپیش به آن درود میفرستیم و از فرارسیدن آن استقبال میکنیم.
در این ۳۵سال، حاکمیت ولایتفقیه بر میهن ما، حاکمیت یک فاجعه دائمی بود:
با اعدام ۱۲۰هزار تن از رشیدترین فرزندان مردم ایران، از جمله قتلعام ۳۰هزار زندانی سیاسی در سال ۶۷، با شکنجه صدها هزار زندانی سیاسی، با قتلهای زنجیرهیی نویسندگان و روشنفکران و با ترور صدها مخالف در خارج ایران.
آخوندها در این سه دهه ایران را به کشوری تبدیل کردهاند که:
ـ به نسبت جمعیت، بالاترین شمار اعدامها را دارد،
ـ در صدر ناقضان آزادی بیان و آزادی اطلاعرسانی قرار دارد،
ـ یکی از دو کشور پر تورم جهان است،
ـ دارای یکی از فاسدترین مناسبات مالی و اداری در تمام جهان است،
ـ آلودهترین شهرهای جهان در ایران قرار دارد،
ـ ۱۰ میلیون نفر بیکارند، ۵۰ میلیون نفر زیر خط فقرند،
ـ هر شب حداقل ۴ میلیون نفر گرسنه میخوابند، و شمار معتادانش 6میلیون نفر است.
مجاهدین و مقاومت ایران، پاسخ تاریخی ارتجاع خمینی
با اینهمه، ما نیامدهایم که آنچه را به تلخی تمام اتفاق افتاده، فقط بازگو کنیم؛ بلکه میخواهیم آنچه را که قابل تحقق و دستیافتنی است، آشکار کنیم. کار ما تغییر این شرایط و خلق آینده و امید به روشنایی در دل تاریکیهاست.
حرف ما در بازگویی دو حقیقت اساسی خلاصه میشود: نخست اینکه این رژیم، یک حکومت شکست خورده است و از هر نظر در فاز پایانی است. و حقیقت دوم، آمادگی جامعه ایران برای تغییر است.
ما میگوییم؛ با وجود اینهمه سرکوب و کشتار، ملت ایران و مقاومتشان، حتی یک روز، تسلیم این رژیم نشدهاند. نه فرهنگ این رژیم را پذیرفتهاند و نه دین و آیین ارتجاعی آن را.
تسلیم ناپذیری، ماندگاری و پیشروی این مقاومت در ۳۵ساله گذشته، به این خاطر است که مسعود از ابتدا بر این واقعیتها پافشاری کرد که:
اولاً مسأله اصلی ایران، آزادی و مقابله با انحصارطلبی و دیکتاتوری است؛ نه دعاوی شیادانه ضداستکباری که خمینی آن را علم کرده بود.
ثانیاً دشمن اصلی مردم ایران را خمینی و رژیم ولایتفقیه اعلام کرد و سرنگونی این رژیم را هدف قرار داد.
دیگر اینکه ارتجاع و توحش و عقبماندگی تحت نام اسلام را افشا کرد و پرچم اسلام دموکراتیک را برافراشت. و در برابر فاشیسم دینی، شورای ملی مقاومت را بهعنوان آلترناتیو سیاسی تشکیل داد.
و سرانجام اینکه بر برابری زن و مرد و ضرورت رهبری زنان تأکید نمود و جایگاه این نیروی بالنده را بهرسمیت شناخت؛ نیرویی که امروز عنصر تعیینکننده پایداری و نبرد سرنگونی است و فردا، آزادی و دموکراسی حقیقی را تضمین میکند. به این ترتیب، نسلی آگاه و فداکار پرورش یافت و بهعنوان سازمانیافتهترین نیروی تاریخ ایران در ارتش آزادی، به نقدینه بزرگ ملی و میهنی تبدیل شد.
حالا به سیمای پاک و فداکار این زنان و مردان از خود گذشته، و به نقشه مسیرهایی که برای آزادی ایران و خلقشان ترسیم کردهاند، نگاه کنید. به دعاوی پر از ترس و وحشت سران سپاه پاسداران که در پایداری اشرفیها، کابوس سرنگونی و فروغ جاویدان را میبینند، نگاه کنید. به پیشرفت پیام اشرفیها در میهن اسیر، که بهرغم خفقان و موج اعدامها، این چنین از دل زندانهای رژیم پاسخ میگیرد و برمیانگیزد، نگاه کنید. به کارزار جهانی و به اعتصابغذای ۱۰۸روزه مجاهدان اشرفی و اشرفنشانها در سراسر جهان نگاه کنید.
آری، همه اینها نشان از جنبشی دارد که در دل نبرد با این رژیم ضدبشری و فاشیسم مذهبی، شکوفا شده است؛ جنبشی که ریشه در اعماق جامعه ایران دارد، در سراسر جهان گسترده است و اقشار گوناگون و همه ملیتهای ایران را در برمیگیرد که حول آرمان آزادی، یک دل و متحدند و به پیروی از راهبر و آموزگار خود، فداکاری و یگانگی و دوری از هر گونه قدرت طلبی و منفعتجویی فردی را پیشه کرده و نوید بخش مناسباتی شفاف، آزاد و برابر هستند.
… شورای ملی مقاومت به همین منظور تأسیس شده است؛ برای سرنگونی رژیم ولایتفقیه. قدرت و حاکمیت از آن جمهور مردم ایران است. شاخص و تنها معیار، رأی آزادانه، مستقیم، مساوی و مخفی مردم ایران است.
حاکمیت آخوندی، حق حاکمیت مردم را که حیاتیترین حق مردم ایران است، از آنان ربوده است. طبق نخستین ماده برنامه شورا، دولت موقت برآمده از مقاومت «اساساً وظیفه انتقال حاکمیت به مردم ایران» را بهعهده دارد. این وظیفه، باید حداکثر ضمن 6ماه پس از سرنگونی رژیم آخوندها، با تشکیل «مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی»، از طریق انتخابات آزاد، با رأی عمومی، مستقیم، مساوی و مخفی مردم ایران، به انجام برسد. بهمحض تشکیل «مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی» و اعلام آمادگی این مجلس برای تقبل مسئولیتها و وظایفش، دولت موقت، استعفای خود را به این مجلس تقدیم میکند.
ما بر آنیم که:
ـ مردم ایران باید از همه آزادیهای مندرج در اعلامیه جهانی حقوقبشر و میثاقها و کنوانسیونهای بینالمللی، از جمله میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، کنوانسیون علیه شکنجه و کنوانسیون حذف کلیة اشکال تبعیض علیه زنان، برخوردار شوند.
ـ شورای ملی مقاومت از ۳۰سال پیش، طرح خودمختاری کردستان ایران را تصویب کرده است و همه ملیتهای ایرانی باید از حقوق و امکانات مساوی با سایرین برخوردار باشند. هر کس باید حق داشته باشد به زبان مادری خود درس بخواند.
از همان روز سرنگونی حاکمیت آخوندی، مواردی را که میگوییم در شمار وظایف مبرم دولت موقت است:
ـ لغو و رفع کلیه ستمها و اجبارات و تبعیضات رژیم ارتجاعی خمینی در مورد زنان کشور، از جمله لغو محرومیت از حق انتخاب کار و پوشش،
- تساوی کامل حقوق اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی زن و مرد. و بهرسمیت شناختن حقوق فردی و اجتماعی مردم، مصرحه در اعلامیه جهانی حقوقبشر،
ـ آزادیهای عمومی شامل آزادی اجتماعات، عقیده و بیان، مطبوعات، احزاب، سندیکاها، شوراها، ادیان و مذاهب،
- آزادی انتخاب شغل، و ممانعت از هر گونه تجاوز به حقوق فردی و اجتماعی و آزادیهای عمومی.
ما جامعهیی میخواهیم که آجر به آجر روابط درونی آن از انتخاب آزادانه آحاد مردم ساخته شده باشد. برای برآوردن همین خواستهها، عموم هممیهنان را به مبارزه و قیام برای سرنگونی رژیم ولایتفقیه فرا میخوانم. همچنان که بارها تکرار کردهام، ما در پی کسب قدرت نیستیم، بلکه میخواهیم حاکمیت را به مردم ایران منتقل سازیم. میخواهیم مردم ایران صاحب بزرگترین قدرت انسانی، یعنی برخورداری از حق انتخاب آزادانه باشند.
حاکمیت و آزادی انتخاب، حقی است که مردم ایران شایسته آنند و باید به آن دست پیدا کنند. و چنین خواهد شد».