۲۷شهریور۱۴۰۰
اشرف ۳
تشکیلات مجاهدین یکی از سوژههای ثابت و شاید بتوان گفت مهمترین سوژهٔ شیطانسازی اتاق فکر آخوندها بوده و خواهد بود. تبلیغات زهرآگین حکومتی، تشکیلات مجاهدین را «قلعهٔ الموت»، «حصار بسته»، «پادگان اشرف»، «فرقه» و... میخواند و هر جا به هر مناسبتی نام تشکیلات مجاهدین به میان میآید با کینهیی هیستریک و توأم با نگرانی و هراس از آن یاد میکند. در گذشته مدعی میشد که تمام یا بخشی از آن را فلج و نابود کرده است. با انتقال جمعی کادرهای مجاهدین به آلبانی و شکلگیری اشرف۳ شاهد وجه جدیدی از شیطانسازی علیه فرزندان پیشتاز مردم ایران هستیم. ابداع کلیدواژهٔ «آلبانینشینان» اشارتی به این وجه از شیطانسازی است؛ راستی چرا؟
کنکاش در این سؤال میتواند به نتایج ارزندهیی راه ببرد.
نقطه عزیمت دیکتاتوری دینی و وزارت اطلاعات آن به این موضوع با هر رنگ و لعاب و با هر شعار و پوش، یکی بیش نیست. میخواهد تشکیلات مجاهدین را نابود کند. این تمام حرف است.
شاه مجاهدین را «مارکسیستهای اسلامی» میخواند، شیخ با تأیید این مارک، آن را به «اسلام التقاطی» تغییر داد. در محتوا هر دو یک چیز را میگویند. نباید به یک ایدئولوژی استبداد و ارتجاعستیز مسلح بود و کیان شاه و شیخ را به چالش کشید. در مورد تشکیلات و مبارزه سازمانیافته نیز چنین است. شاه و شیخ از پیچیدهترین ارگانیسمها در حاکمیت خود بهره میبرند، سیستمهای خود را پیوسته در مقابله با قیام مردم و فعالیت نیروهای پیشتاز به تکنیکها و تکنولوژیهای وارداتی مجهز میکنند. پیچیدهترین تشکیلات در ساختار دولتها، از آن ارتش و نیروهای امنیتی است. دولتها بهویژه دولتهای سرکوبگر و ضدخلقی میدانند بدون برخورداری از ارتش و نیروی امنیتی ـ اطلاعاتی نمیتوانند سلطهٔ خود را حفظ کرده و استمرار دهند. آنها بیشترین هزینه را برای نگهداری و ارتقای چنین سیستمهایی صرف میکنند؛ ولی وقتی نوبت به مردم و نیروهای انقلابی میرسد حتی یک تشکل ساده را برنمیتابند. در پی آن هستند ارتباطات و شبکههای بین هستههای مقاومت مردمی و کانونهای شورشی را کشف و منهدم کنند. در شرایط قیام نخستین اقدام آنها برقراری حکومت نظامی و جلوگیری از شکلگیری تجمع است. آنها حتی از گردهمایی دو، سه نفره هم هراس دارند؛ چرا؟ زیرا میدانند وقتی نیروی انقلابی و آزادیخواه تشکل پیدا کند، به توان چندبرابر دست مییابد. درست مانند یک ارگانیسم برای زنده ماندن نیاز به غذا، آب، هوا و انطباق خود با محیط دارد و برای پاسخ به آن صاحب اندامها و انداموارههای مختلف میشود.
تشکیلاتپذیری و حرفهیی بودن در مبارزه از محورهای جمعبندی بنیانگذاران سازمان مجاهدین بود. آنها با بررسی عمیق سرنوشت جنبشهای پیشین و معاصر ایران بهخوبی دریافتند که یکی از کمبودهای دخیل در شکست آن جنبشها، نبود یک تشکیلات منسجم برای رهبری فداکاریهای مردمی بوده است. کودتای ننگین ۲۸مرداد علیه پیشوای نهضت ملی کردن نفت، تلخترین تجربه و تراژدی خلق ماست. اگر دکتر محمد مصدق، از نیروی جان بر کف سازمانیافته در یک تشکل برخوردار بود، بهسادگی میتوانست با کودتاچیان مقابله کند ورق را بچرخاند.
با این توضیح میتوان دریافت که کینهٔ هیستریک آخوندهای ایرانفروش به تشکیلات مجاهدین از کجا آب میخورد.
سخن این است که ۵۷سال مبارزه مردم ایران برای آزادی در برابر دو دیکتاتوری، در سازمان مجاهدین خلق ایران متکاثف شده است. این سازمان یک گنجینهٔ مبارزاتی است. بانک داراییهای ایرانیان است. ذخیرهٔ رنج و شکنج نسلهای گوناگونی است که همگی یک هدف مشترک داشتهاند. سفینهیی است که بر دریایی از خون شهیدان خلق به سوی ساحل رهایی در حرکت است.
اگر این تشکیلات نبود، خلق ما در سموم زندگیکش بنیادگرایی دینی، کدام رایحهٔ حیاتبخش را تنفس میکرد.
اگر این تشکیلات نبود، خون ۱۲۰هزار ستارهٔ سرخفام در کدام کهکشان درخشیدن میگرفت تا شبان ظلمانی آخوندساخته را در میهن ما روشن نگهدارد و گرما و امید بپراکند.
اگر این تشکیلات نبود، دستان یاریخواه ستمدیدگان به کدام سو دراز میشد و از چه کسی یاری میجست؟
پیام تشکیلات آبدیده و منسجم مجاهدین در اشرف۳ برای جامعهٔ ایران و جوانان قیامآفرین این است که پرچم نبرد با دیکتاتوری دینی برافراشته است، باید در زیر آن گردآمد، در هر کوچه و محله و خیابان شهرهای ایران، دست به تشکیل کانونهای شورشی زد. کانونها را تکثیر کرد و قیام را سازمان داد. همه چیز برای پیروزی در دسترس است. پیروزی را ارادههای درهم تافتهٔ ما در کسوت یک مبارزه سازمانیافته و متشکل میسازد.
من اگر ما نشوم، تنهایم!
تو اگر ما نشوی، خویشتنی...
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم؟!
از کجا که من و تو
مشت رسوایان را وا نکنیم؟!
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمیخیزند.