۲۶شهریور۱۴۰۰
خودکشی در ایران نتیجه حاکمیت آخوندی
«فروپاشاندن» را باید گویاترین فعل توصیفکنندهٔ کارنامهٔ حاکمیت ولایت فقیه دانست؛ فروپاشاندن کف زندگی مثل احتیاجات زنده بودن، فروپاشاندن امید، فروپاشاندن اعتماد، فروپاشاندن آینده، فروپاشاندن اخلاق، فروپاشاندن جنگلها، تالابها، دریاچهها، رودها و فروپاشاندن جلوههای زندگی، عاطفه و عشق در منظر انسانهای نیازمند و مشتاق آنها.
یکی از مظاهر فروپاشاندن، سازماندهی و هدایت جریان پدیدهسازی در نظام آخوندی است. جریانی که بارها آن را در گفتارها و نوشتارهایمان تشریح کردهایم؛ شرح پدیدهسازیهایی چون کودکان کار، کارتنخوابی، زبالهگردی، اندامفروشی و... اکنون یکی از ننگینترینِ این پدیدهسازیها و ساماندهیاش در رژیم ملایان، پدیدهٔ خودکشی و رشد تصاعدی آن است.
خالی کردن تمام تکیهگاههای امید از پیرامون مردم، یک سیاست هدفمند و مسری میباشد که دولتهای این نظام تحت زعامت ولیفقیه به هم تحویل دادهاند تا به امروز رسیده است. بارزترین نمونهٔ این سیاست هدفمند در خالی کردن تکیهگاههای مردم، مسألهٔ کرونا و بحرانی کردنش برای مردم از جانب نظام ملایان است. کرونایی که خامنهای و کارگزارانش از آن کورهٔ آدمکشی ساختهاند؛ چه با قتلعام و چه با خودکشی. به این اعتراف از روزنامهٔ حکومتی شرق بهتاریخ ۲۳شهریور۱۴۰۰، بهنقل از یک جامعهشناس و پژوهشگر بهزیستی دقت کنید:
«معتقدم اثرات روحی ـ روانی ناشی از کرونا مانند خودکشی، تازه در حال شروعشدن است. اگر سیاستهای دولت نتواند راهی برای این خشم فرو خورده کرونا پیدا کند، قطعاً با مشکلات بسیاری مواجه خواهیم شد؛ چرا که مرگهای ناشی از بیماری کرونا مرگهای طبیعی نیست؛ بلکه یک نوع مرگی است که شرایط اقتصادی، سیاسی و شرایط دولت در آن دخیل بوده است».
بالا بردن سطح و سقف فلاکت، یکی دیگر از خالی کردن تکیهگاه امید در منظر مردم است. تکرار این ناهنجاریها همراه با سرکوبگری سیاسی، با این هدف انجام میشود که این چالشهای بدون جواب و راهحل، برای مردمان بنبست لاعلاج و عادی شود و بهوجود آنها عادت کنند. اکنون نوبت عادی کردن پدیدهٔ ننگین خودکشی بهعنوان «مرگ طبیعی» با چنین نگرشی است:
«ما در کشوری زندگی میکنیم که اخبار خودکشی را بدون نقص منتشر میکنیم و جامعه این را میپذیرد که خودکشی نیز مانند سایر مرگها یک نوع مرگ طبیعی است»! (شرق، ۲۳شهریور۱۴۰۰)
راهبردهای سازماندهیِ عمدیِ فاصلهٔ طبقاتی، سر دواندن ماه به ماه و سال به سال مردم، پاسخ ندادن به مطالبات تلنبار شدهشان و تبدیل آنها به بحران معیشت، فشارهای روحی، خرد شدن شخصیت و از کنترل خارج شدن گذران متعارف زندگی، یکی از عوامل کاستن مداوم امید و تبدیل آن به بحران بودن یا نبودن برای اکثریت مردم ایران شده است.
بازخورد اینگونه راهبردهای مرگآفرین نظام آخوندی علیه جان و زندگی مردم موجب چنین گزارشات و اعترافهایی در روزنامههای حکومتی شرق و آرمان از زبان دو کارشناس شده است:
شرق: «نظم جامعه از بین رفته و معاش خیلی از افراد دچار اختلال شده و روابط و مناسبتهای اجتماعی از بین رفته است. آستانه تحمل جامعه پایینتر آمده است. بررسی آمارها در این زمینه روند رو به رشد را به ما نشان میدهد» (۲۳ شهریور ۱۴۰۰).
آرمان: «کاهش دستمزد نسبت به درآمد، روند روبهرشد بیکاری و افزایش حاشیهنشینی، از عوامل مؤثر در کاهش ثبات روح و روان و مشکلات عصبی جامعه است... نباید فراموش کرد فقر در کشور نهادینه شده است و نرخ تورم بالا است. بنابراین مسائل اقتصادی مهمترین چالشی است که ردپای آن در اغلب موارد خودکشی دیده میشود» (۲۳ شهریور۱۴۰۰).
بلاتکلیف کردن چشماندازها و تاریک کردن آینده در منظر مردم، نه فقط یک راهبرد ناهنجارساز اجتماعی و اقتصادی، بلکه یک سیاست هدفمند برای کور کردن راه نجات مردم از حاکمیت ملایان و بیجایگزین جلوه دادن آن است. این سیاست هدفمند وقتی با بحرانآفرینی و روانی کردن بود و نبود زندگی مردم آمیخته میشود، هم آدرس سیاست ضدبشری حکومت را میدهد و هم مختصات جامعهٔی را در مقابل چنین راهبردی:
«کسی [بخوانید اتاق فکر ولیفقیه و والیانش] به فکر روح و روان مردم نیست. امروزه اعتماد از بین رفته است؛ بالای ۸۰درصد جامعه، اطمینان خود را از وضعیت موجود از دست دادهاند» (آرمان، ۲۳شهریور ۱۴۰۰).
کیست که نداند زنان ایرانزمین نخستین قربانیان اشغال ایران در حاکمیت ملایاناند؟ قربانیان نخستینِ یک آپارتاید مذهبی ـ جنسیتی با ایدئولوژی ضدبشریِ زنستیز، قربانیان سیاست سرکوبگری، قربانیان صف اول شکنجهگاههای زندانها، قربانیان اقتصاد خانواده، قربانیان مشاغل اجتماعی، قربانیان فرهنگ، قربانیان مرگ اخلاق و قربانیان نابرابریِ نهادینه شده در قانون و حقوق و جزا و قضا.
آنچه به اراده، پایداری، افشاگری، روشنگری و مبارزه زنان در این سالیان اشغال ایران توسط مافیای ولایی برمیگردد، از یکسو تسلیم نشدن به این ترفندهای غل و زنجیرساز و از طرف دیگر اثبات نقش انکارناپذیرشان در نخستین عامل تغییر در ایران برای سرنگونی ملایان است.
از قضا بهدلیل همین جایگاه و پتانسیل تاریخیِ نقش زنان در صف نخست تحول و تغییر در ایران، اتاق فکر ولیفقیه و والیانش از همان روزهای نخست اشغال و صدارت، دنبال به محاق بردن این توانایی و انرژی و خنثی کردن آن بودهاند.
آخوندها هرگز از پس بهمحاق بردن و مأیوس کردن زنان و دختران رو در روی مستقیم رژیمشان برنیامدهاند و برنخواهند آمد. اما با تحمیل سرکوبگری از طریق قوانین و ضابطههای زنستیز، ایجاد تنگناها و معضلات اقتصاد خانواده و رواج ناهنجاریهای اجتماعی علیه زنان، تلاش دارند آنان را مغلوب کرده و به بنبست بود و نبود بکشانند.
نتیجهٔ چنین راهبردهای شقاوتبار و جانکاه علیه زنان، سازماندهی و رواج خودکشی میان طیفی از زنان و دختران ایران شده است. آمار ننگین تحمیل چنین وضعیتی علیه زنان و مردان جوان ایران، بالاتر از خودکشیهای نمونه در جهان است. طبق نظر کارشناس مصاحبه شده توسط روزنامه شرق، اکنون این آمار ننگین روی میز ولیفقیه و دولت گماشتهاش است:
«در بین زنان تقریباً ۷۱درصد قربانیان خودکشی زیر ۴۰سال هستند و در بین مردان ۸۰درصد زیر ۴۰سال هستند؛ بنابراین این آمارها مشخص میکند که خودکشی خاص قشر جوان در جامعه ما است. در مقایسه با سایر کشورها، در ایران زنان نسبت به سایر زنان دنیا بیشتر خودکشی میکنند».
همهٔ نمونههای فوق از منظر جامعهشناسی گواهی میدهند که رژیم ملایان در یک مجازات اتودینامیک، گرفتار بحرانیترین چالشهای اجتماعی و اخلاقی و سیاسی میباشد که خود موجب بروز آنها شده است. بازخوردهایی که از رسانههای حکومتی نشان داده شد، بهترین گواه شکست ایدئولوژیک، شکست سیاسی، شکست اجتماعی و شکست تاریخیِ حاکمیت ولایت فقیه هستند. از این رو آنچه گویا و معرف وجه غالب مطالبات اکثریت مردم ایران است، تکثیر بمب خروش و قیام ناگزیر در زیر عمارت بحرانزای نظام آخوندی میباشد. بمبی که رشد آمارهای ناهنجاریهای اجتماعی در جامعهٔ ایران و اتاق فکر سازماندهیِ آنها هرگز نمیتوانند صدای تیکتاک لحظهٔ انفجار آن را خاموش کنند.