۲۸شهریور۱۴۰۰
ایران در آتش...
«فرمانروایان توتالیتر از راه فراگستردن تمهید تا دورترین و غریبترین حد آن،
میخواهند جامعهیی متشکل از افراد جداجدا و ذرهذره شده بیافرینند»
(هانا آرنت، توتالیتاریسم، ص ۶۴).
«خشونت، قدرت و جنایت، استعدادهایی بهشمار میآیند برای انسانهایی که
جایشان را در این جهان گم کردهاند» (توتالیتاریسم، ص ۷۸).
تالیهای یک سیطره
در سلطهگری نظام ولایت فقیه با سیطرهٔ ایدئولوژیک و سیاسی و طبقاتی آن، آسیبهای انسانی و اجتماعی اعم از معیشتی، روحی، روانی، هویتگریزی، ناهنجاریهای زیستی و اخلاقی به مشخصههای قابل توجه بخشی از جامعهٔ ایران تبدیل شدهاند.
وقتی از سیطرهٔ ایدئولوژیک و سیاسی و طبقاتی میگوییم، منظور ویژگیهای توأمان حاکمیتی است که سیاست را عقیده و مذهب قرونوسطایی خود کرده، مذهب را محتسب سرکوبگر و شکنجهگر و اقتصاد سیاسیشده را شمشیر جرار مرگ علیه هویت انسانی و سفره و نوالهٔ مردم. اتحاد این سه اصل، حاصلی «جز قلب تیره» برای تحمیل حداکثر آسیبهای اجتماعی، اخلاقی و معیشتی و هویتی نداشته است.
تا به کی؟
این وضعیت علیه بودن و زیستن مردم، سال به سال بدتر و حادتر و ویرانگرتر میشود. پرسش این است که تا به کی باید به وصف، شرح، آنالیز و اینفوگرافیِ چنین وضعیتی ادامه داد؟ تا به کی جامعهشناسان به کالبدشکافی دادهها و نتایج این اوضاع ادامه دهند؟
تا به کی روانشناسان و کارشناسان به کنفرانسها و مصاحبهها پیرامون ریشهشناسی و راهحلها بپردازند؟ بعد از ۴۲ سال تجربه و آزمون، تا به کی کالبدشکافی جامعهشناسان و ریشهشناسی روانشناسان بدون حاصلی در بهبود وضعیت دردناک و جانکاه مردم ادامه داشته باشد؟
استراتژی موریانهییِ یک اتاق فکر
آنچه به ایدئولوژی، سیاست و اقتصاد سیاسی حاکمیت آخوندها برمیگردد، این روند برایشان یک استراتژی هدفمند است. این قوم اشغالگر برای تضمین استمرار سلطهاش بر ایران، میخواهد با تحمیل چنین وضعیتی «جامعهٔی متشکل از افراد جداجدا و ذرهذره شده بیافریند» که توان فکر کردن، برخاستن و دفاع کردن را در آنها تحلیل برده و در پذیرش ناگزیر و مرگ تدریجی نگهشان دارد.
در نظام ملایان اتاق فکری وجود دارد که روی احساس، روح، روان، عواطف و واکنش آدمها کار میکند. گزینهٔ نخست این اتاق فکر، اقتصاد و معیشت و مکمل آن، سرکوب سیاسی برای بالا نگهداشتن هیمنهٔ شمشیر «یا مرگ یا تسلیم» به وضع موجود است.
اتاق فکر رژیم تلاش میکند با ایجاد چنین وضعیتی، به مردم تحمیل کند که درمانده هستند و هیچ کاری نمیتوانند بکنند. یکی از این راهها، درمانده کردن مردم از کنترل زندگی و معیشتشان است. اتاق فکر نظام ملایان دایرهٔ زندگی با جلوهها و نعمات و امیدهای آن را برای مردم کوچک و کوچکتر میکند.
تمام سرمایه و دارایی ایران را در ید بخش خصوصی وابسته به حکومت و سپاه پاسداران میگذارد؛ طوری که تأمین احتیاجات مردم و حتی شرکتهای مستقل، وابسته به این ارگانهای حکومتی باشد.
رودخانهها و تالابها را میخشکاند، آب ایران را کوچ میدهد و طبیعت ایران را میمیراند.
حقوق کارگران و مزدبگیران را چندماه چندماه نمیدهد.
شهرها را پر از حاشیهنشینی و زاغهنشینی میکند.
خانه مردم را سرشان خراب میکند.
مایملک ناچیز دستفروشان را حراج میکند و زندگیشان را نابود.
قیمتها را آنقدر بالا و پایین میکند، با اعصاب مردم بازی میکند تا مردم به یک قیمت رضایت بدهند. چند ماه بعد همین را بالاتر میبرد تا قیمت حداکثر گرانی تثبیت شود.
با همهگیر کردن ابتلا به کرونا و بالا بردن آمار مرگ و میر ناشی از آن، کرونا را مثل گرد مرگ بر سر ایران میپاشد و جنگ روانی راه میاندازد.
واکسن را تحریم، احتکار و سپس به دقمرگی تبدیل میکند.
اینطوری هراس از جان و دلشورهٔ نان و مسکن را بر در و دیوار زندگی مردم میریزد.
با مجموع اینها یک هیولا میسازد تا یأس را به روان و روح آدمها سوق دهد و جمع و اتحاد را ــ حتی میان خانواده و اقوام ــ از هم بپاشد.
با سرکوب سیاسی و اجتماعی که پشتوانه و مکمل این ترفندها است، میخواهد افق فکر کردن و راه نجات ایران و ایرانی را تاریک کند تا بوف کورِ «همین که هست»، ساکن دائم لبهٔ بام هر خانهیی در ایران بشود.
اتاق فکر نظام ملایان گلههای سایبری نانخورش را روانهٔ اینترنت میکند تا بر زمینههایی که شرح داده شد، در کورههای یأسپراکنی نسبت به سرنگونی رژیمشان بدمند. وظیفهٔ دیگر اینان این است که اصلیترین اپوزیسیون متشکل خود ــ مثل مجاهدین خلق ــ را شیطانسازی کرده و با اپوزیسیوننمایی دستساز خود ــ مثل ریاستارت و... ــ هر گونه مبارزه و تشکل علیه نظام ملایان را در منظر عموم مخدوش جلوه دهد و بیاعتمادی نسبت به آنها بپراکند.
اتاق فکر نظام ملایان این وضع را آنقدر ادامه میدهد که افراد احساس کنند دیگر کاری نمیشود کرد. این روال سازماندهیشدهٔ افسردگی و غلتیدن در اعتیاد و آسیبهای روحی و روانی و اخلاقی است. با کش دادن این روند، تلاش میکنند اعتماد بهنفس فردی و اجتماعی از بین برود تا انگیزههای اعتماد و توانش و خیزش، بینتیجه بهنظر برسد.
چه باید کرد؟
بنابراین طرف مقابل مردم ایران تعیینتکلیف است و با گماشتن جلاد قتلعام، قصد دارد تابلو همین هدف و وضعیت را به دیوار نظام، چهارمیخه کند.
با تشریح بخشی از نمودهای بحران آسیبهای زیستی، معیشتی، اخلاقی و فرهنگی، صورت مسأله برای جامعهٔ ایران و کنشگران نافی نظام آخوندی این است که در برابر این چالشها که جنایاتی آشکار برای کشتن حیات اجتماع انسانیست، چه مسؤلیتی بر شانهٔ خود احساس میکنند؟ اینچنین مشکلات و چالشهایی ماه به ماه و سال به سال افزونشونده، تا کی باید ادامه داشته باشد؟ این وضعیت، پرسشی بر سقف خانهها و آسمان شهرهای ایران است که چه باید کرد؟
الگوهای راهنما؛ ضریبی از ۸۰میلیون
دیکتاتورها بهغایت واکنشسنج و تعادل قوایی هستند. همانطور که اشاره شد، تلاش اتاق فکر دیکتاتوری ولایت فقیهی این است که واکنشها را از جمع به فرد و جداجدا و ذره به ذره تقلیل دهد؛ آنگاه فرد را در محاصرهٔ سرکوب سیاسی و عقیدتی و اقتصادی به جانب یأس و درماندگی و از دست دادن اعتماد بهنفس بکشاند.
مشاهده میشود که مشکلات جامعهٔ ایران جمعی و میلیونی شدهاند. پس راه نجات هم جمعی و میلیونی است. برای این جمع میلیونی، تا بخواهیم الگوی موفق، تسلیمناشونده و شکستناپذیر در برابر دیکتاتوری ولایی داریم.
در ایران کنونی با چنین مختصاتی که برشمردیم، ضریب قابل توجهی از ۸۰میلیون ایرانی وجود دارد که در دهههای اخیر هرگز مغلوب بازیهای سیاسی، مذهبی، اقتصادی، اخلاقی، روحی و روانیِ اتاق فکر نظام ملایان نشده است. نگاه کنید به نسلهای ۴۲سال پایداری در مقابل دایناسورهای انسانستیز ولایت فقیهی،
نگاه کنید به پایداری زنان و شکلگیری تشکلهایشان در مقابل سرکوبگری و تفکرات ضدبشری آخوندصفتان باعمامه و بیعمامه،
نگاه کنید به مادران دههٔ ۵۰، دههٔ ۶۰، مادران خاوران، مادران آبان،
نگاه کنید به زندانیان سیاسی از دههٔ ۶۰ تا دههٔ ۹۰،
نگاه کنید به به قیامآفرینان، به فعالان اجتماعی، به فعالان حقوق بشر...
اکسیرِ همهعمر
اینها مگر چه توشه یا سرمایه یا پشتوانهیی داشته و دارند که قربانی نشدهاند و باید الگو قرارشان داد؟ اینان به یک اکسیر یا سلاح قدرتمند دست یافتند که پایداری و شکستناپذیریشان را از دههٔ ۵۰ تا دههٔ ۹۰ پیوند زده است؛ اینان اراده کردند از هویت انسانیشان، از حق صنفیشان، از حقوق مشترک اجتماعی و از حقوق بشرشان دفاع کنند.
واقعیت غیرقابل انکار و تجربه شده در میان همهٔ ملتها این بوده و هست که مبارزه با ستمپیشگی و دیکتاتوری و استثمار، منجر به آگاهی و شناخت، توانمندی و امید، آزادگی و نشاط اجتماعی میشود. بنابراین مسؤلیتپذیری فردی و اجتماعی منجر به پایداری و تسلیم نشدن در برابر دسیسهها و ترفندهای طبقات حاکم سلطهگر و از طرفی همواره سرشار از عشق و امید، سلامت نفس، غنای روح و روان و نشاط زیستن میگردد.
راهنمای نجات
ملاحظه میشود که آخوندها بود و نبود مردم ایران را به یک دوراهی کشاندهاند. ملاحظه میشود که آخوندها موریانه در تاک روح و روان ایران انداختهاند. تکتک ما مردم ایران در روستاها و شهرها باید یقین کنیم که تنها راه نجات از این بازی میان مرگ و زندگی و دوزخ و برزخ که اتاق فکر نظام ولایت فقیه برایمان تدارک دیده، فقط و فقط پایداری فردی و جمعی و اتحاد و همبستگی برای یاری کردن یکدیگر است. تنها راه نجات فردی و جمعی و کشوریمان، کوتاه نیامدن از حق معیشت، حقوق صنفی، حقوق اجتماعی، حقوق مدنی، حقوقبشر و حق آزادی و برابری است.
مسؤلیت ملی
دیکتاتوری ولایت فقیهی، پتانسیل چنین چشمانداز ناگزیری را بهوضوح در جامعهٔ ایران دریافته است و حس میکند. با توجه به مهیا بودن چنین پتانسیل اجتماعی، الگوهای نام برده که جبهه نبرد علیه دیکتاتوری ملایان را نمایندگی میکنند، مسئولیت بالغ نمودن شرایط عینی کنونی را به شرایط ذهنی خیزش برای تعیینتکلیف دیکتاتوری ولایت فقیهی برعهده دارند.