۳۱تیر۱۴۰۰
قیام سراسری خوزستان
با گسترش قیام از خوزستان به دیگر شهرها، ایرانزمین تمام محاسبات خامنهای را برای گماشتن دولت حزباللهی بههم زده است. در آستانهٔ سر کار آمدن کابینهٔ جلاد ۶۷، وی باید پیوستگیِ شعلههای سرکش ایران را تحویل بگیرد.
از پس سلاخی شورای نگهبان ارتجاع و انتصاب رئیسی، گفته بودیم که عواقب آن تشدید تضادهای درونی رژیم از یکطرف و بالاگرفتن آتش قیامها و شورشها از طرف دیگر خواهد بود. این نتیجهٔ طبیعیِ تشکیل جبهه مردم ایران در مقابل نظام آخوندی میباشد.
خامنهای و کارگزارانش سرمایهٔ قریب ۵۰۰ سالهٔ تضمین عمر رودخانهٔ تاریخی کارون را نابود کردند تا دامن چپاول و غارت سرمایههای حیاتی ایران را بیشتر و بیشتر بگسترند. حالا خوزستان که از بزرگترین منابع حیاتی و درآمدزا برای مردم ایران بوده است، تشنه و سوزان شده و مردم آن آب خوردن ندارند.
بحران فعلی خوزستان، حکایتی از استانهای دیگر ایران با درد و رنجی دیگر است. بنابراین نظام آخوندها بر روی بمب ایران نشسته است. خامنهای هم برای مقابله با بمب ایران، سراغ تشکیل کابینهٔ جلادان رفته است.
اکنون آب و نان و خاک و هوای ایران تبدیل به شورشگر شدهاند. تمام عناصر حیات، منادی انسانها علیه سلطه و صدارت اشغالگران ولاییاند. از این رو خیزشها در شهرهای استان خوزستان به یک دومینو تبدیل شده است. این نشانهٔ وجود گرگر آتش در زیر پوست ایرانزمین است. این نشانهٔ آن است که ایرانزمین هیچچیزی برای تحقق تغییر بزرگ و رقم زدن سرنوشت نیکوی خود، کم ندارد.
آنچه از شورش و خیزش در شهرهای ایران یکییکی سرمیگیرد، از آثار قانونمند پساانتصابات نظام ملایان است. نظامی که انتصابات را جای انتخابات مینشاند، بزرگترین توهین را به انسان اجتماعی، شعور آدمیان و قانون مرتکب شده است. بنابراین عقوبت چنین انتصابات توهینآمیزی، هرگز از جانب یک ملت بیپاسخ نمیماند.
گر گرفتن شهرهای استان خوزستان و سرایت آن به دیگر شهرها، اگر چه مبنای آن بهطور طبیعی برخاستن علیه به مرگنشاندن زندگی، آب، نان و زمین توسط خامنهای و کارگزارانش است، اما ریشه در همان گرگر آتش قیام در زیر پوست ایرانزمین دارد. آتش قیام از استان خوزستان فراتر رفت و به همبستگی لرستان و اصفهان و تهران با خوزستانیها انجامید.
حالا خامنهای در حضیض بیراهحلی و بنبست، به قطع اینترنت موبایلها در بخشهایی از خوزستان مثل اهواز، حمیدیه و سوسنگرد روی آورده است.
در این میان پیام خامنهای به نیروها و کارگزاران رژیم برای حل مشکل خوزستان، بسیار مضحک و از روی استیصال است. شورش و قیام وارد هفتمین روز شد و خامنهای تازه بهیاد حل مشکل افتاد! یعنی که اگر میشد در همان روز اول شورش را خواباند، هرگز خامنهای چنین پیامی نمیداد و همچون کشتار در قیامهای پیشین، از قاتلان و سرکوبگران علیه مردم خوزستان تقدیر میکرد. اما اکنون که قیام و شورش و خشم به دیگر شهرها و استانها سرایت کرده و همبستگی با خوزستان را برانگیخته است، ولیفقیه مثل تمام دیکتاتورهای به آخر خط رسیده، رئوف و مشکلگشا و خواستار الطاف ملازمان دیکتاتور به مردم میشود!
نکتهٔ دیگر قابل توجه در شورش و قیام خوزستان، رو شدن همبستگی پاسداران سیاسی آخوندها در خارج کشور با سرکوبگران ارتجاع ولایی است. در زمرهٔ اینانند گروه پیشانی سیاه و ننگآلود و منفور نایاک که کشتار جوانان خوزستانی بهدست عملههای خامنهای را «تصادفی و ناخواسته» قلمداد کرده است.
مشاهده میشود که در پساانتصابات، جبهه داخلی و بینالمللیِ مردم ایران پالایشیافتهتر، همزبانتر و متحدتر شده است. اکنون گرگر شعلههای شورش و قیام است که پل میان استانها و شهرهای ایران میشود. این است زبان سخن مردم با سلطهگر بدکیش شبپرست در هیأت حاکمیت ولایت فقیه.
خجسته باد اتحاد و همبستگی تمام اقشار و شهرهای ایران برای رهایی از شبترین ظلام تاریخ ایران...